English    Türkçe    فارسی   

6
447-456

  • رو به خاک آریم کز وی رسته‌ایم  ** دل چرا در بی‌وفایان بسته‌ایم 
  • جد و خویشانمان قدیمی چار طبع  ** ما به خویشی عاریت بستیم طمع 
  • سالها هم‌صحبتی و هم‌دمی  ** با عناصر داشت جسم آدمی 
  • روح او خود از نفوس و از عقول  ** روح اصول خویش را کرده نکول  450
  • از عقول و از نفوس پر صفا  ** نامه می‌آید به جان کای بی‌وفا 
  • یارکان پنج روزه یافتی  ** رو ز یاران کهن بر تافتی 
  • کودکان گرچه که در بازی خوشند  ** شب کشانشان سوی خانه می‌کشند 
  • شد برهنه وقت بازی طفل خرد  ** دزد از ناگه قبا و کفش برد 
  • آن چنان گرم او به بازی در فتاد  ** کان کلاه و پیرهن رفتش ز یاد  455
  • شد شب و بازی او شد بی‌مدد  ** رو ندارد کو سوی خانه رود