English    Türkçe    فارسی   

6
4726-4735

  • اشکم تی لاف اللهی نزد  ** که آتشش را نیست از هیزم مدد 
  • اشکم خالی بود زندان دیو  ** کش غم نان مانعست از مکر و ریو 
  • اشکم پر لوت دان بازار دیو  ** تاجران دیو را در وی غریو 
  • تاجران ساحر لاشی‌فروش  ** عقل‌ها را تیره کرده از خروش 
  • خم روان کرده ز سحری چون فرس  ** کرده کرباسی ز مهتاب و غلس  4730
  • چون بریشم خاک را برمی‌تنند  ** خاک در چشم ممیز می‌زنند 
  • چندلی را رنگ عودی می‌دهند  ** بر کلوخیمان حسودی می‌دهند 
  • پاک آنک خاک را رنگی دهد  ** هم‌چو کودکمان بر آن جنگی دهد 
  • دامنی پر خاک ما چون طفلکان  ** در نظرمان خاک هم‌چون زر کان 
  • طفل را با بالغان نبود مجال  ** طفل را حق کی نشاند با رجال  4735