English    Türkçe    فارسی   

3
125-134

  • می‌شمارد می‌دهد زر بی وقوف ** تا که خالی گردد و آید خسوف 125
  • گر ز که بستانی و ننهی بجای ** اندر آید کوه زان دادن ز پای
  • پس بنه بر جای هر دم را عوض ** تا ز واسجد واقترب یابی غرض
  • در تمامی کارها چندین مکوش ** جز به کاری که بود در دین مکوش
  • عاقبت تو رفت خواهی ناتمام ** کارهاات ابتر و نان تو خام
  • وان عمارت کردن گور و لحد ** نه به سنگست و به چوب و نه لبد 130
  • بلک خود را در صفا گوری کنی ** در منی او کنی دفن منی
  • خاک او گردی و مدفون غمش ** تا دمت یابد مددها از دمش
  • گورخانه و قبه‌ها و کنگره ** نبود از اصحاب معنی آن سره
  • بنگر اکنون زنده اطلس‌پوش را ** هیچ اطلس دست گیرد هوش را