English    Türkçe    فارسی   

1
1118-1142

  • کان که دزدید اسب ما را کو و کیست ** این که زیر ران تست ای خواجه چیست‌‌
  • آری این اسب است لیک این اسب کو ** با خود آ ای شهسوار اسب جو
  • جان ز پیدایی و نزدیکی است گم ** چون شکم پر آب و لب خشکی چو خم‌‌ 1120
  • کی ببینی سرخ و سبز و فور را ** تا نبینی پیش از این سه نور را
  • لیک چون در رنگ گم شد هوش تو ** شد ز نور آن رنگها رو پوش تو
  • چون که شب آن رنگها مستور بود ** پس بدیدی دید رنگ از نور بود
  • نیست دید رنگ بی‌‌نور برون ** همچنین رنگ خیال اندرون‌‌
  • این برون از آفتاب و از سها ** و اندرون از عکس انوار علی‌‌ 1125
  • نور نور چشم خود نور دل است ** نور چشم از نور دلها حاصل است‌‌
  • باز نور نور دل نور خداست ** کاو ز نور عقل و حس پاک و جداست‌‌
  • شب نبد نوری ندیدی رنگها ** پس به ضد نور پیدا شد ترا
  • دیدن نور است آن گه دید رنگ ** وین به ضد نور دانی بی‌‌درنگ‌‌
  • رنج و غم را حق پی آن آفرید ** تا بدین ضد خوش دلی آید پدید 1130
  • پس نهانیها به ضد پیدا شود ** چون که حق را نیست ضد پنهان بود
  • که نظر بر نور بود آن گه به رنگ ** ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ‌‌
  • پس به ضد نور دانستی تو نور ** ضد ضد را می‌‌نماید در صدور
  • نور حق را نیست ضدی در وجود ** تا به ضد او را توان پیدا نمود
  • لاجرم أبصارنا لا تدرکه ** و هو یدرک بین تو از موسی و که‌‌ 1135
  • صورت از معنی چو شیر از بیشه دان ** یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان‌‌
  • این سخن و آواز از اندیشه خاست ** تو ندانی بحر اندیشه کجاست‌‌
  • لیک چون موج سخن دیدی لطیف ** بحر آن دانی که باشد هم شریف‌‌
  • چون ز دانش موج اندیشه بتاخت ** از سخن و آواز او صورت بساخت‌‌
  • از سخن صورت بزاد و باز مرد ** موج خود را باز اندر بحر برد 1140
  • صورت از بی‌‌صورتی آمد برون ** باز شد که إنا إليه راجعون‌‌
  • پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است ** مصطفی فرمود دنیا ساعتی است‌‌