English    Türkçe    فارسی   

1
1205-1229

  • هم زبانی خویشی و پیوندی است ** مرد با نامحرمان چون بندی است‌‌ 1205
  • ای بسا هندو و ترک هم زبان ** ای بسا دو ترک چون بیگانگان‌‌
  • پس زبان محرمی خود دیگر است ** هم دلی از هم زبانی بهتر است‌‌
  • غیر نطق و غیر ایما و سجل ** صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌
  • جمله مرغان هر یکی اسرار خود ** از هنر وز دانش و از کار خود
  • با سلیمان یک به یک وامی‌‌نمود ** از برای عرضه خود را می‌‌ستود 1210
  • از تکبر نی و از هستی خویش ** بهر آن تا ره دهد او را به پیش‌‌
  • چون بباید برده‌‌ای را خواجه‌‌ای ** عرضه دارد از هنر دیباجه‌‌ای‌‌
  • چون که دارد از خریداریش ننگ ** خود کند بیمار و کر و شل و لنگ‌‌
  • نوبت هدهد رسید و پیشه‌‌اش ** و آن بیان صنعت و اندیشه‌‌اش‌‌
  • گفت ای شه یک هنر کان کهتر است ** باز گویم گفت کوته بهتر است‌‌ 1215
  • گفت بر گو تا کدام است آن هنر ** گفت من آن گه که باشم اوج بر
  • بنگرم از اوج با چشم یقین ** من ببینم آب در قعر زمین‌‌
  • تا کجایست و چه عمق استش چه رنگ ** از چه می‌‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ‌‌
  • ای سلیمان بهر لشکرگاه را ** در سفر می‌‌دار این آگاه را
  • پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق ** در بیابانهای بی‌‌آب عمیق‌‌ 1220
  • طعنه‌‌ی زاغ در دعوی هدهد
  • زاغ چون بشنود آمد از حسد ** با سلیمان گفت کاو کژ گفت و بد
  • از ادب نبود به پیش شه مقال ** خاصه خود لاف دروغین و محال‌‌
  • گر مر او را این نظر بودی مدام ** چون ندیدی زیر مشتی خاک دام‌‌
  • چون گرفتار آمدی در دام او ** چون قفس اندر شدی ناکام او
  • پس سلیمان گفت ای هدهد رواست ** کز تو در اول قدح این درد خاست‌‌ 1225
  • چون نمایی مستی ای خورده تو دوغ ** پیش من لافی زنی آن گه دروغ‌‌
  • جواب گفتن هدهد طعنه‌‌ی زاغ را
  • گفت ای شه بر من عور گدای ** قول دشمن مشنو از بهر خدای‌‌
  • گر به بطلان است دعوی کردنم ** من نهادم سر ببر این گردنم‌‌
  • زاغ کاو حکم قضا را منکر است ** گر هزاران عقل دارد کافر است‌‌