English    Türkçe    فارسی   

1
1430-1454

  • هر که ترسد مر و را ایمن کنند ** مر دل ترسنده را ساکن کنند 1430
  • آن که خوفش نیست چون گویی مترس ** درس چه دهی نیست او محتاج درس‌‌
  • آن دل از جا رفته را دل شاد کرد ** خاطر ویرانش را آباد کرد
  • بعد از آن گفتش سخنهای دقیق ** وز صفات پاک حق نعم الرفیق‌‌
  • وز نوازشهای حق ابدال را ** تا بداند او مقام و حال را
  • حال چون جلوه ست ز آن زیبا عروس ** وین مقام آن خلوت آمد با عروس‌‌ 1435
  • جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز ** وقت خلوت نیست جز شاه عزیز
  • جلوه کرده خاص و عامان را عروس ** خلوت اندر شاه باشد با عروس‌‌
  • هست بسیار اهل حال از صوفیان ** نادر است اهل مقام اندر میان‌‌
  • از منازلهای جانش یاد داد ** وز سفرهای روانش یاد داد
  • وز زمانی کز زمان خالی بده ست ** وز مقام قدس که اجلالی بده ست‌‌ 1440
  • وز هوایی کاندر او سیمرغ روح ** پیش از این دیده ست پرواز و فتوح‌‌
  • هر یکی پروازش از آفاق بیش ** وز امید و نهمت مشتاق بیش‌‌
  • چون عمر اغیار رو را یار یافت ** جان او را طالب اسرار یافت‌‌
  • شیخ کامل بود و طالب مشتهی ** مرد چابک بود و مرکب درگهی‌‌
  • دید آن مرشد که او ارشاد داشت ** تخم پاک اندر زمین پاک کاشت‌‌ 1445
  • سؤال کردن رسول روم از عمر
  • مرد گفتش کای امیر المؤمنین ** جان ز بالا چون در آمد در زمین‌‌
  • مرغ بی‌‌اندازه چون شد در قفص ** گفت حق بر جان فسون خواند و قصص‌‌
  • بر عدمها کان ندارد چشم و گوش ** چون فسون خواند همی‌‌آید به جوش‌‌
  • از فسون او عدمها زود زود ** خوش معلق می‌‌زند سوی وجود
  • باز بر موجود افسونی چو خواند ** زو دو اسبه در عدم موجود راند 1450
  • گفت در گوش گل و خندانش کرد ** گفت با سنگ و عقیق کانش کرد
  • گفت با جسم آیتی تا جان شد او ** گفت با خورشید تا رخشان شد او
  • باز در گوشش دمد نکته‌‌ی مخوف ** در رخ خورشید افتد صد کسوف‌‌
  • تا به گوش ابر آن گویا چه خواند ** کاو چو مشک از دیده‌‌ی خود اشک راند