English    Türkçe    فارسی   

1
1766-1790

  • هر که شد مر شاه را او جامه‌‌دار ** هست خسران بهر شاهش اتجار
  • هر که با سلطان شود او همنشین ** بر درش بودن بود حیف و غبین‌‌
  • دست‌‌بوسش چون رسید از پادشاه ** گر گزیند بوس پا باشد گناه‌‌
  • گر چه سر بر پا نهادن خدمت است ** پیش آن خدمت خطا و زلت است‌‌
  • شاه را غیرت بود بر هر که او ** بو گزیند بعد از آن که دید رو 1770
  • غیرت حق بر مثل گندم بود ** کاه خرمن غیرت مردم بود
  • اصل غیرتها بدانید از اله ** آن خلقان فرع حق بی‌‌اشتباه‌‌
  • شرح این بگذارم و گیرم گله ** از جفای آن نگار ده دله‌‌
  • نالم ایرا ناله‌‌ها خوش آیدش ** از دو عالم ناله و غم بایدش‌‌
  • چون ننالم تلخ از دستان او ** چون نیم در حلقه‌‌ی مستان او 1775
  • چون نباشم همچو شب بی‌‌روز او ** بی‌‌وصال روی روز افروز او
  • ناخوش او خوش بود در جان من ** جان فدای یار دل رنجان من‌‌
  • عاشقم بر رنج خویش و درد خویش ** بهر خشنودی شاه فرد خویش‌‌
  • خاک غم را سرمه سازم بهر چشم ** تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم‌‌
  • اشک کان از بهر او بارند خلق ** گوهر است و اشک پندارند خلق‌‌ 1780
  • من ز جان جان شکایت می‌‌کنم ** من نیم شاکی روایت می‌‌کنم‌‌
  • دل همی‌‌گوید کز او رنجیده‌‌ام ** وز نفاق سست می‌‌خندیده‌‌ام‌‌
  • راستی کن ای تو فخر راستان ** ای تو صدر و من درت را آستان‌‌
  • آستان و صدر در معنی کجاست ** ما و من کو آن طرف کان یار ماست‌‌
  • ای رهیده جان تو از ما و من ** ای لطیفه‌‌ی روح اندر مرد و زن‌‌ 1785
  • مرد و زن چون یک شود آن یک تویی ** چون که یک جا محو شد آنک تویی‌‌
  • این من و ما بهر آن بر ساختی ** تا تو با خود نرد خدمت باختی‌‌
  • تا من و توها همه یک جان شوند ** عاقبت مستغرق جانان شوند
  • این همه هست و بیا ای امر کن ** ای منزه از بیان و از سخن‌‌
  • جسم جسمانه تواند دیدنت ** در خیال آرد غم و خندیدنت‌‌ 1790