English    Türkçe    فارسی   

1
1852-1876

  • آنش گوید هر دو عالم آن تست ** جمله جانهامان طفیل جان تست‌‌
  • او چو بیند خلق را سر مست خویش ** از تکبر می‌‌رود از دست خویش‌‌
  • او نداند که هزاران را چو او ** دیو افکنده ست اندر آب جو
  • لطف و سالوس جهان خوش لقمه‌‌ای است ** کمترش خور کان پر آتش لقمه‌‌ای است‌‌ 1855
  • آتشش پنهان و ذوقش آشکار ** دود او ظاهر شود پایان کار
  • تو مگو آن مدح را من کی خورم ** از طمع می‌‌گوید او پی می‌‌برم‌‌
  • مادحت گر هجو گوید بر ملا ** روزها سوزد دلت ز آن سوزها
  • گر چه دانی کاو ز حرمان گفت آن ** کان طمع که داشت از تو شد زیان‌‌
  • آن اثر می‌‌ماندت در اندرون ** در مدیح این حالتت هست آزمون‌‌ 1860
  • آن اثر هم روزها باقی بود ** مایه‌‌ی کبر و خداع جان شود
  • لیک ننماید چو شیرین است مدح ** بد نماید ز آن که تلخ افتاد قدح‌‌
  • همچو مطبوخ است و حب کان را خوری ** تا به دیری شورش و رنج اندری‌‌
  • ور خوری حلوا بود ذوقش دمی ** این اثر چون آن نمی‌‌پاید همی‌‌
  • چون نمی‌‌پاید همی‌‌پاید نهان ** هر ضدی را تو به ضد او بدان‌‌ 1865
  • چون شکر پاید نهان تاثیر او ** بعد حینی دمل آرد نیش جو
  • نفس از بس مدحها فرعون شد ** کن ذلیل النفس هونا لا تسد
  • تا توانی بنده شو سلطان مباش ** زخم کش چون گوی شو چوگان مباش‌‌
  • ور نه چون لطفت نماند وین جمال ** از تو آید آن حریفان را ملال‌‌
  • آن جماعت کت همی‌‌دادند ریو ** چون ببینندت بگویندت که دیو 1870
  • جمله گویندت چو بینندت به در ** مرده‌‌ای از گور خود بر کرد سر
  • همچو امرد که خدا نامش کنند ** تا بدین سالوس در دامش کنند
  • چون که در بد نامی آمد ریش او ** دیو را ننگ آید از تفتیش او
  • دیو سوی آدمی شد بهر شر ** سوی تو ناید که از دیوی بتر
  • تا تو بودی آدمی دیو از پی‌‌ات ** می‌‌دوید و می‌‌چشانید او می‌‌ات‌‌ 1875
  • چون شدی در خوی دیوی استوار ** می‌‌گریزد از تو دیو نابکار