English    Türkçe    فارسی   

1
1975-1999

  • لیک از تانیث جان را باک نیست ** روح را با مرد و زن اشراک نیست‌‌ 1975
  • از مونث وز مذکر برتر است ** این نه آن جان است کز خشک و تر است‌‌
  • این نه آن جان است کافزاید ز نان ** یا گهی باشد چنین گاهی چنان‌‌
  • خوش کننده ست و خوش و عین خوشی ** بی‌‌خوشی نبود خوشی ای مرتشی‌‌
  • چون تو شیرین از شکر باشی بود ** کان شکر گاهی ز تو غایب شود
  • چون شکر گردی ز تاثیر وفا ** پس شکر کی از شکر باشد جدا 1980
  • عاشق از خود چون غذا یابد رحیق ** عقل آن جا گم شود گم ای رفیق‌‌
  • عقل جزوی عشق را منکر بود ** گر چه بنماید که صاحب سر بود
  • زیرک و داناست اما نیست نیست ** تا فرشته لا نشد اهریمنی است‌‌
  • او به قول و فعل یار ما بود ** چون به حکم حال آیی لا بود
  • لا بود چون او نشد از هست نیست ** چون که طوعا لا نشد کرها بسی است‌‌ 1985
  • جان کمال است و ندای او کمال ** مصطفی گویان ارحنا یا بلال‌‌
  • ای بلال افراز بانگ سلسلت ** ز آن دمی کاندر دمیدم در دلت‌‌
  • ز آن دمی کادم از آن مدهوش گشت ** هوش اهل آسمان بی‌‌هوش گشت‌‌
  • مصطفی بی‌‌خویش شد ز آن خوب صوت ** شد نمازش از شب تعریس فوت‌‌
  • سر از آن خواب مبارک بر نداشت ** تا نماز صبحدم آمد به چاشت‌‌ 1990
  • در شب تعریس پیش آن عروس ** یافت جان پاک ایشان دستبوس‌‌
  • عشق و جان هر دو نهانند و ستیر ** گر عروسش خوانده‌‌ام عیبی مگیر
  • از ملولی یار خامش کردمی ** گر همو مهلت بدادی یک دمی‌‌
  • لیک می‌‌گوید بگو هین عیب نیست ** جز تقاضای قضای غیب نیست‌‌
  • عیب باشد کاو نبیند جز که عیب ** عیب کی بیند روان پاک غیب‌‌ 1995
  • عیب شد نسبت به مخلوق جهول ** نی به نسبت با خداوند قبول‌‌
  • کفر هم نسبت به خالق حکمت است ** چون به ما نسبت کنی کفر آفت است‌‌
  • ور یکی عیبی بود با صد حیات ** بر مثال چوب باشد در نبات‌‌
  • در ترازو هر دو را یکسان کشند ** ز آن که آن هر دو چو جسم و جان خوشند