English    Türkçe    فارسی   

1
2816-2840

  • گفت این هدیه بدان سلطان برید ** سایل شه را ز حاجت واخرید
  • آب شیرین و سبوی سبز و نو ** ز آب بارانی که جمع آمد به گو
  • خنده می‌‌آمد نقیبان را از آن ** لیک پذرفتند آن را همچو جان‌‌
  • ز آن که لطف شاه خوب با خبر ** کرده بود اندر همه ارکان اثر
  • خوی شاهان در رعیت جا کند ** چرخ اخضر خاک را خضرا کند 2820
  • شه چو حوضی دان حشم چون لوله‌‌ها ** آب از لوله روان در کوله‌‌ها
  • چون که آب جمله از حوضی است پاک ** هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک‌‌
  • ور در آن حوض آب شور است و پلید ** هر یکی لوله همان آرد پدید
  • ز آن که پیوسته ست هر لوله به حوض ** خوض کن در معنی این حرف خوض‌‌
  • لطف شاهنشاه جان بی‌‌وطن ** چون اثر کرده ست اندر کل تن‌‌ 2825
  • لطف عقل خوش نهاد خوش نسب ** چون همه تن را در آرد در ادب‌‌
  • عشق شنگ بی‌‌قرار بی‌‌سکون ** چون در آرد کل تن را در جنون‌‌
  • لطف آب بحر کاو چون کوثر است ** سنگ ریزه‌‌ش جمله در و گوهر است‌‌
  • هر هنر که استا بدان معروف شد ** جان شاگردان بدان موصوف شد
  • پیش استاد اصولی هم اصول ** خواند آن شاگرد چست با حصول‌‌ 2830
  • پیش استاد فقیه آن فقه خوان ** فقه خواند نی اصول اندر بیان‌‌
  • پیش استادی که او نحوی بود ** جان شاگردش از او نحوی شود
  • باز استادی که او محو ره است ** جان شاگردش از او محو شه است‌‌
  • زین همه انواع دانش روز مرگ ** دانش فقر است ساز راه و برگ‌‌
  • حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان‌‌
  • آن یکی نحوی به کشتی درنشست ** رو به کشتیبان نهاد آن خود پرست‌‌ 2835
  • گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا ** گفت نیم عمر تو شد در فنا
  • دل شکسته گشت کشتیبان ز تاب ** لیک آن دم کرد خامش از جواب‌‌
  • باد کشتی را به گردابی فگند ** گفت کشتیبان به آن نحوی بلند
  • هیچ دانی آشنا کردن بگو ** گفت نی ای خوش جواب خوب رو
  • گفت کل عمرت ای نحوی فناست ** ز آن که کشتی غرق این گردابهاست‌‌ 2840