English    Türkçe    فارسی   

1
291-315

  • نام او محبوب از ذات وی است ** نام این مبغوض از آفات وی است‌‌
  • میم و واو و میم و نون تشریف نیست ** لفظ مومن جز پی تعریف نیست‌‌
  • گر منافق خوانی‌‌اش این نام دون ** همچو کژدم می‌‌خلد در اندرون‌‌
  • گرنه این نام اشتقاق دوزخ است ** پس چرا در وی مذاق دوزخ است‌‌
  • زشتی آن نام بد از حرف نیست ** تلخی آن آب بحر از ظرف نیست‌‌ 295
  • حرف ظرف آمد در او معنی چو آب ** بحر معنی عنده أم الکتاب‌‌
  • بحر تلخ و بحر شیرین در جهان ** در میانشان برزخ لا یبغیان‌‌
  • وانگه این هر دو ز یک اصلی روان ** بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن‌‌
  • زر قلب و زر نیکو در عیار ** بی‌‌محک هرگز ندانی ز اعتبار
  • هر که را در جان خدا بنهد محک ** هر یقین را باز داند او ز شک‌‌ 300
  • در دهان زنده خاشاکی جهد ** آن گه آرامد که بیرونش نهد
  • در هزاران لقمه یک خاشاک خرد ** چون در آمد حس زنده پی ببرد
  • حس دنیا نردبان این جهان ** حس دینی نردبان آسمان‌‌
  • صحت این حس بجویید از طبیب ** صحت آن حس بخواهید از حبیب‌‌
  • صحت این حس ز معموری تن ** صحت آن حس ز تخریب بدن‌‌ 305
  • راه جان مر جسم را ویران کند ** بعد از آن ویرانی آبادان کند
  • کرد ویران خانه بهر گنج زر ** وز همان گنجش کند معمورتر
  • آب را ببرید و جو را پاک کرد ** بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
  • پوست را بشکافت و پیکان را کشید ** پوست تازه بعد از آتش بردمید
  • قلعه ویران کرد و از کافر ستد ** بعد از آن بر ساختش صد برج و سد 310
  • کار بی‌‌چون را که کیفیت نهد ** این که گفتم هم ضرورت می‌‌دهد
  • گه چنین بنماید و گه ضد این ** جز که حیرانی نباشد کار دین‌‌
  • نی چنان حیران که پشتش سوی اوست ** بل چنین حیران و غرق و مست دوست‌‌
  • آن یکی را روی او شد سوی دوست ** و آن یکی را روی او خود روی دوست‌‌
  • روی هر یک می‌‌نگر می‌‌دار پاس ** بو که گردی تو ز خدمت رو شناس‌‌ 315