English    Türkçe    فارسی   

1
299-323

  • زر قلب و زر نیکو در عیار ** بی‌‌محک هرگز ندانی ز اعتبار
  • هر که را در جان خدا بنهد محک ** هر یقین را باز داند او ز شک‌‌ 300
  • در دهان زنده خاشاکی جهد ** آن گه آرامد که بیرونش نهد
  • در هزاران لقمه یک خاشاک خرد ** چون در آمد حس زنده پی ببرد
  • حس دنیا نردبان این جهان ** حس دینی نردبان آسمان‌‌
  • صحت این حس بجویید از طبیب ** صحت آن حس بخواهید از حبیب‌‌
  • صحت این حس ز معموری تن ** صحت آن حس ز تخریب بدن‌‌ 305
  • راه جان مر جسم را ویران کند ** بعد از آن ویرانی آبادان کند
  • کرد ویران خانه بهر گنج زر ** وز همان گنجش کند معمورتر
  • آب را ببرید و جو را پاک کرد ** بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
  • پوست را بشکافت و پیکان را کشید ** پوست تازه بعد از آتش بردمید
  • قلعه ویران کرد و از کافر ستد ** بعد از آن بر ساختش صد برج و سد 310
  • کار بی‌‌چون را که کیفیت نهد ** این که گفتم هم ضرورت می‌‌دهد
  • گه چنین بنماید و گه ضد این ** جز که حیرانی نباشد کار دین‌‌
  • نی چنان حیران که پشتش سوی اوست ** بل چنین حیران و غرق و مست دوست‌‌
  • آن یکی را روی او شد سوی دوست ** و آن یکی را روی او خود روی دوست‌‌
  • روی هر یک می‌‌نگر می‌‌دار پاس ** بو که گردی تو ز خدمت رو شناس‌‌ 315
  • چون بسی ابلیس آدم روی هست ** پس به هر دستی نشاید داد دست‌‌
  • ز انکه صیاد آورد بانگ صفیر ** تا فریبد مرغ را آن مرغ گیر
  • بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش ** از هوا آید بیابد دام و نیش‌‌
  • حرف درویشان بدزدد مرد دون ** تا بخواند بر سلیمی ز ان فسون‌‌
  • کار مردان روشنی و گرمی است ** کار دونان حیله و بی‌‌شرمی است‌‌ 320
  • شیر پشمین از برای کد کنند ** بو مسیلم را لقب احمد کنند
  • بو مسیلم را لقب کذاب ماند ** مر محمد را اولو الالباب ماند
  • آن شراب حق ختامش مشک ناب ** باده را ختمش بود گند و عذاب‌‌
  • داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را می‌‌کشت از بهر تعصب