English    Türkçe    فارسی   

1
3739-3763

  • امت احمد که هستند از کرام ** تا قیامت هست باقی آن طعام‌‌
  • چون ابیت عند ربی فاش شد ** یطعم و یسقی کنایت زاش شد 3740
  • هیچ بی‌‌تاویل این را در پذیر ** تا در آید در گلو چون شهد و شیر
  • ز آن که تاویل است وا داد عطا ** چون که بیند آن حقیقت را خطا
  • آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست ** عقل کل مغز است و عقل جزو پوست‌‌
  • خویش را تاویل کن نه اخبار را ** مغز را بد گوی نی گلزار را
  • ای علی که جمله عقل و دیده‌‌ای ** شمه ای واگو از آن چه دیده‌‌ای‌‌ 3745
  • تیغ حلمت جان ما را چاک کرد ** آب علمت خاک ما را پاک کرد
  • باز گو دانم که این اسرار هوست ** ز آن که بی‌‌شمشیر کشتن کار اوست‌‌
  • صانع بی‌‌آلت و بی‌‌جارحه ** واهب این هدیه‌‌های رابحه‌‌
  • صد هزاران می‌‌چشاند هوش را ** که خبر نبود دو چشم و گوش را
  • باز گو ای باز عرش خوش شکار ** تا چه دیدی این زمان از کردگار 3750
  • چشم تو ادراک غیب آموخته ** چشمهای حاضران بر دوخته‌‌
  • آن یکی ماهی همی‌‌بیند عیان ** و آن یکی تاریک می‌‌بیند جهان‌‌
  • و آن یکی سه ماه می‌‌بیند به هم ** این سه کس بنشسته یک موضع نعم‌‌
  • چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز ** در تو آویزان و از من در گریز
  • سحر عین است این عجب لطف خفی است ** بر تو نقش گرگ و بر من یوسفی است‌‌ 3755
  • عالم ار هجده هزار است و فزون ** هر نظر را نیست این هجده زبون‌‌
  • راز بگشا ای علی مرتضی ** ای پس سوء القضاء حسن القضاء
  • یا تو واگو آن چه عقلت یافته ست ** یا بگویم آن چه بر من تافته ست‌‌
  • از تو بر من تافت چون داری نهان ** می‌‌فشانی نور چون مه بی‌‌زبان‌‌
  • لیک اگر در گفت آید قرص ماه ** شب روان را زودتر آرد به راه‌‌ 3760
  • از غلط ایمن شوند و از ذهول ** بانگ مه غالب شود بر بانگ غول‌‌
  • ماه بی‌‌گفتن چو باشد رهنما ** چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
  • چون تو بابی آن مدینه‌‌ی علم را ** چون شعاعی آفتاب حلم را