English    Türkçe    فارسی   

1
3749-3773

  • صد هزاران می‌‌چشاند هوش را ** که خبر نبود دو چشم و گوش را
  • باز گو ای باز عرش خوش شکار ** تا چه دیدی این زمان از کردگار 3750
  • چشم تو ادراک غیب آموخته ** چشمهای حاضران بر دوخته‌‌
  • آن یکی ماهی همی‌‌بیند عیان ** و آن یکی تاریک می‌‌بیند جهان‌‌
  • و آن یکی سه ماه می‌‌بیند به هم ** این سه کس بنشسته یک موضع نعم‌‌
  • چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز ** در تو آویزان و از من در گریز
  • سحر عین است این عجب لطف خفی است ** بر تو نقش گرگ و بر من یوسفی است‌‌ 3755
  • عالم ار هجده هزار است و فزون ** هر نظر را نیست این هجده زبون‌‌
  • راز بگشا ای علی مرتضی ** ای پس سوء القضاء حسن القضاء
  • یا تو واگو آن چه عقلت یافته ست ** یا بگویم آن چه بر من تافته ست‌‌
  • از تو بر من تافت چون داری نهان ** می‌‌فشانی نور چون مه بی‌‌زبان‌‌
  • لیک اگر در گفت آید قرص ماه ** شب روان را زودتر آرد به راه‌‌ 3760
  • از غلط ایمن شوند و از ذهول ** بانگ مه غالب شود بر بانگ غول‌‌
  • ماه بی‌‌گفتن چو باشد رهنما ** چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
  • چون تو بابی آن مدینه‌‌ی علم را ** چون شعاعی آفتاب حلم را
  • باز باش ای باب بر جویای باب ** تا رسد از تو قشور اندر لباب‌‌
  • باز باش ای باب رحمت تا ابد ** بارگاه ما له کفوا أحد 3765
  • هر هوا و ذره‌‌ای خود منظری است ** ناگشاده کی گود کانجا دری است‌‌
  • تا بنگشاید دری را ديدبان ** در درون هرگیز نجنبك این گمان
  • چون گشاه شد دری حیران شود ** مرغ اومید و طمع پُران شود
  • غافلی ناگه به ویران گنج یافت ** سوی هر ویران از آن پس می‌‌شتافت‌‌
  • تا ز درویشی نیابی تو گهر ** کی گهر جویی ز درویشی دگر 3770
  • سالها گر ظن دود با پای خویش ** نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش‌‌
  • تا به بینی نایدت از غیب بو ** غیر بینی هیچ می‌‌بینی بگو
  • سوال کردن آن کافر از امیر المومنین علی علیه السلام که بر چون منی مظفر شدی شمشیر را از دست چون انداختی // پس بگفت آن نومسلمان ولی ** از سر مستی و لذت با علی
  • که بفرما یا امیر المومنین.** تا بجنبد جان به تن در چون جنین