English    Türkçe    فارسی   

1
394-418

  • آن که او پنجه نبیند در رقم ** فعل پندارد به جنبش از قلم‌‌
  • شمه‌‌ای زین حال عارف وانمود ** خلق را هم خواب حسی در ربود 395
  • رفته در صحرای بی‌‌چون جانشان ** روحشان آسوده و ابدانشان‌‌
  • وز صفیری باز دام اندر کشی ** جمله را در داد و در داور کشی‌‌
  • فالق الإصباح اسرافیل‌‌وار ** جمله را در صورت آرد ز ان دیار
  • روحهای منبسط را تن کند ** هر تنی را باز آبستن کند
  • اسب جانها را کند عاری ز زین ** سر النوم اخ الموت است این‌‌ 400
  • لیک بهر آن که روز آیند باز ** بر نهد بر پایشان بند دراز
  • تا که روزش واکشد ز ان مرغزار ** وز چراگاه آردش در زیر بار
  • کاش چون اصحاب کهف این روح را ** حفظ کردی یا چو کشتی نوح را
  • تا از این طوفان بیداری و هوش ** وارهیدی این ضمیر چشم و گوش‌‌
  • ای بسی اصحاب کهف اندر جهان ** پهلوی تو پیش تو هست این زمان‌‌ 405
  • غار با او یار با او در سرود ** مهر بر چشم است و بر گوشت چه سود
  • قصه‌‌ی دیدن خلیفه لیلی را
  • گفت لیلی را خلیفه کان توی ** کز تو مجنون شد پریشان و غوی‌‌
  • از دگر خوبان تو افزون نیستی ** گفت خامش چون تو مجنون نیستی‌‌
  • هر که بیدار است او در خواب‌‌تر ** هست بیداریش از خوابش بتر
  • چون به حق بیدار نبود جان ما ** هست بیداری چو در بندان ما 410
  • جان همه روز از لگدکوب خیال ** وز زیان و سود وز خوف زوال‌‌
  • نی صفا می‌‌ماندش نی لطف و فر ** نی به سوی آسمان راه سفر
  • خفته آن باشد که او از هر خیال ** دارد اومید و کند با او مقال‌‌
  • دیو را چون حور بیند او به خواب ** پس ز شهوت ریزد او با دیو آب‌‌
  • چون که تخم نسل را در شوره ریختا ** و به خویش آمد خیال از وی گریخت‌‌ 415
  • ضعف سر بیند از آن و تن پلید ** آه از آن نقش پدید ناپدید
  • مرغ بر بالا و زیر آن سایه‌‌اش ** می‌‌دود بر خاک پران مرغ‌‌وش‌‌
  • ابلهی صیاد آن سایه شود ** می‌‌دود چندان که بی‌‌مایه شود