English    Türkçe    فارسی   

1
3958-3982

  • آبگینه‌‌ی زرد چون سازی نقاب ** زرد بینی جمله نور آفتاب‌‌
  • بشکن آن شیشه‌‌ی کبود و زرد را ** تا شناسی گرد را و مرد را
  • گرد فارس گرد سر افراشته ** گرد را تو مرد حق پنداشته‌‌ 3960
  • گرد دید ابلیس و گفت این فرع طین ** چون فزاید بر من آتش جبین‌‌
  • تا تو می‌‌بینی عزیزان را بشر ** دان که میراث بلیس است آن نظر
  • گر نه فرزند بلیسی ای عنید ** پس به تو میراث آن سگ چون رسید
  • من نیم سگ شیر حقم حق پرست ** شیر حق آن است کز صورت برست‌‌
  • شیر دنیا جوید اشکاری و برگ ** شیر مولی جوید آزادی و مرگ‌‌ 3965
  • چون که اندر مرگ بیند صد وجود ** همچو پروانه بسوزاند وجود
  • شد هوای مرگ طوق صادقان ** که جهودان را بد این دم امتحان‌‌
  • در نبی فرمود کای قوم یهود ** صادقان را مرگ باشد گنج و سود
  • همچنان که آرزوی سود هست ** آرزوی مرگ بردن ز آن به است‌‌
  • ای جهودان بهر ناموس کسان ** بگذرانید این تمنا بر زبان‌‌ 3970
  • یک جهودی این قدر زهره نداشت ** چون محمد این علم را بر فراشت‌‌
  • گفت اگر رانید این را بر زبان ** یک یهودی خود نماند در جهان‌‌
  • پس یهودان مال بردند و خراج ** که مکن رسوا تو ما را ای سراج‌‌
  • این سخن را نیست پایانی پدید ** دست با من ده چو چشمت دوست دید
  • گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود که چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند، مانع کشتن تو آن شد
  • گفت امیر المؤمنین با آن جوان ** که به هنگام نبرد ای پهلوان‌‌ 3975
  • چون خدو انداختی در روی من ** نفس جنبید و تبه شد خوی من‌‌
  • نیم بهر حق شد و نیمی هوا ** شرکت اندر کار حق نبود روا
  • تو نگاریده‌‌ی کف مولاستی ** آن حقی کرده‌‌ی من نیستی‌‌
  • نقش حق را هم به امر حق شکن ** بر زجاجه‌‌ی دوست سنگ دوست زن‌‌
  • گبر این بشنید و نوری شد پدید ** در دل او تا که زناری برید 3980
  • گفت من تخم جفا می‌‌کاشتم ** من ترا نوعی دگر پنداشتم‌‌
  • تو ترازوی احد خو بوده‌‌ای ** بل زبانه‌‌ی هر ترازو بوده‌‌ای‌‌