English    Türkçe    فارسی   

1
424-448

  • دامن او گیر زودتر بی‌‌گمان ** تا رهی در دامن آخر زمان‌‌
  • کيف مد الظل نقش اولیاست ** کاو دلیل نور خورشید خداست‌‌ 425
  • اندر این وادی مرو بی‌‌این دلیل ** لا أحب الآفلین گو چون خلیل‌‌
  • رو ز سایه آفتابی را بیاب ** دامن شه شمس تبریزی بتاب‌‌
  • ره ندانی جانب این سور و عرس ** از ضیاء الحق حسام الدین بپرس‌‌
  • ور حسد گیرد ترا در ره گلو ** در حسد ابلیس را باشد غلو
  • کاو ز آدم ننگ دارد از حسد ** با سعادت جنگ دارد از حسد 430
  • ای خنک آن کش حسد همراه نیست ** عقبه‌‌ای زین صعب‌‌تر در راه نیست‌‌
  • این جسد خانه‌‌ی حسد آمد بدان ** از حسد آلوده باشد خاندان‌‌
  • گر جسد خانه‌‌ی حسد باشد و لیک ** آن جسد را پاک کرد الله نیک‌‌
  • طهرا بيتي بیان پاکی است ** گنج نور است ار طلسمش خاکی است‌‌
  • چون کنی بر بی‌‌جسد مکر و حسد ** ز آن حسد دل را سیاهیها رسد 435
  • خاک شو مردان حق را زیر پا ** خاک بر سر کن حسد را همچو ما
  • بیان حسد وزیر
  • آن وزیرک از حسد بودش نژاد ** تا به باطل گوش و بینی باد داد
  • بر امید آن که از نیش حسد ** زهر او در جان مسکینان رسد
  • هر کسی کاو از حسد بینی کند ** خویشتن بی‌‌گوش و بی‌‌بینی کند
  • بینی آن باشد که او بویی برد ** بوی او را جانب کویی برد 440
  • هر که بویش نیست بی‌‌بینی بود ** بوی آن بوی است کان دینی بود
  • چون که بویی برد و شکر آن نکرد ** کفر نعمت آمد و بینیش خورد
  • شکر کن مر شاکران را بنده باش ** پیش ایشان مرده شو پاینده باش‌‌
  • چون وزیر از ره زنی مایه مساز ** خلق را تو بر میاور از نماز
  • ناصح دین گشته آن کافر وزیر ** کرده او از مکر در لوزینه سیر 445
  • فهم کردن حاذقان نصارا مکر وزیر را
  • هر که صاحب ذوق بود از گفت او ** لذتی می‌‌دید و تلخی جفت او
  • نکته‌‌ها می‌‌گفت او آمیخته ** در جلاب قند زهری ریخته‌‌
  • ظاهرش می‌‌گفت در ره چیست شو ** وز اثر می‌‌گفت جان را سست شو