English    Türkçe    فارسی   

1
92-116

  • بد ز گستاخی کسوف آفتاب ** شد عزازیلی ز جرات رد باب‌‌
  • ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
  • دست بگشاد و کنارانش گرفت ** همچو عشق اندر دل و جانش گرفت‌‌
  • دست و پیشانیش بوسیدن گرفت ** وز مقام و راه پرسیدن گرفت‌‌
  • پرس پرسان می‌‌کشیدش تا به صدر ** گفت گنجی یافتم آخر به صبر 95
  • گفت ای نور حق و دفع حرج ** معنی الصبر مفتاح الفرج‌‌
  • ای لقای تو جواب هر سؤال ** مشکل از تو حل شود بی‌‌قیل و قال‌‌
  • ترجمانی هر چه ما را در دل است ** دست گیری هر که پایش در گل است‌‌
  • مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ** إن تغب جاء القضاء ضاق الفضا
  • أنت مولی القوم من لا یشتهی ** قد ردی کلا لئن لم ینته‌‌ 100
  • بردن پادشاه آن طبیب را بر سر بیمار تا حال او را ببیند
  • چون گذشت آن مجلس و خوان کرم ** دست او بگرفت و برد اندر حرم‌‌
  • قصه‌‌ی رنجور و رنجوری بخواند ** بعد از آن در پیش رنجورش نشاند
  • رنگ رو و نبض و قاروره بدید ** هم علاماتش هم اسبابش شنید
  • گفت هر دارو که ایشان کرده‌‌اند ** آن عمارت نیست ویران کرده‌‌اند
  • بی‌‌خبر بودند از حال درون ** أستعیذ الله مما یفترون‌‌ 105
  • دید رنج و کشف شد بر وی نهفت ** لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت‌‌
  • رنجش از صفرا و از سودا نبود ** بوی هر هیزم پدید آید ز دود
  • دید از زاریش کو زار دل است ** تن خوش است و او گرفتار دل است‌‌
  • عاشقی پیداست از زاری دل ** نیست بیماری چو بیماری دل‌‌
  • علت عاشق ز علتها جداست ** عشق اصطرلاب اسرار خداست‌‌ 110
  • عاشقی گر زین سر و گر ز ان سر است ** عاقبت ما را بدان سر رهبر است‌‌
  • هر چه گویم عشق را شرح و بیان ** چون به عشق آیم خجل گردم از آن‌‌
  • گر چه تفسیر زبان روشن‌‌گر است ** لیک عشق بی‌‌زبان روشن‌‌تر است‌‌
  • چون قلم اندر نوشتن می‌‌شتافت ** چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت‌‌
  • عقل در شرحش چو خر در گل بخفت ** شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت‌‌ 115
  • آفتاب آمد دلیل آفتاب ** گر دلیلت باید از وی رو متاب‌‌