English    Türkçe    فارسی   

2
1302-1326

  • گه یمینش می‏برد گاهی یسار ** گه گلستانش کند گاهیش خار
  • دست پنهان و قلم بین خط گزار ** اسب در جولان و ناپیدا سوار
  • تیر پران بین و ناپیدا کمان ** جانها پیدا و پنهان جان جان‏
  • تیر را مشکن که این تیر شهی است ** تیر پرتابی ز شصت آگهی است‏ 1305
  • ما رمیت إذ رمیت گفت حق ** کار حق بر کارها دارد سبق‏
  • خشم خود بشکن تو مشکن تیر را ** چشم خشمت خون شمارد شیر را
  • بوسه ده بر تیر و پیش شاه بر ** تیر خون آلود از خون تو تر
  • آن چه پیدا عاجز و بسته و زبون ** و آن چه ناپیدا چنان تند و حرون‏
  • ما شکاریم این چنین دامی کراست ** گوی چوگانیم چوگانی کجاست‏ 1310
  • می‏درد می‏دوزد این خیاط کو ** می‏دمد می‏سوزد این نفاط کو
  • ساعتی کافر کند صدیق را ** ساعتی زاهد کند زندیق را
  • ز انکه مخلص در خطر باشد ز دام ** تا ز خود خالص نگردد او تمام‏
  • ز انکه در راهست و ره زن بی‏حد است ** آن رهد کاو در امان ایزد است‏
  • آینه‏ی خالص نگشت او مخلص است ** مرغ را نگرفته است او مقنص است‏ 1315
  • چون که مخلص گشت مخلص باز رست ** در مقام امن رفت و برد دست‏
  • هیچ آیینه دگر آهن نشد ** هیچ نانی گندم خرمن نشد
  • هیچ انگوری دگر غوره نشد ** هیچ میوه‏ی پخته با کوره نشد
  • پخته گرد و از تغیر دور شو ** رو چو برهان محقق نور شو
  • چون ز خود رستی همه برهان شدی ** چون که بنده نیست شد سلطان شدی‏ 1320
  • ور عیان خواهی صلاح دین نمود ** دیده‏ها را کرد بینا و گشود
  • فقر را از چشم و از سیمای او ** دید هر چشمی که دارد نور هو
  • شیخ فعال است بی‏آلت چو حق ** با مریدان داده بی‏گفتی سبق‏
  • دل به دست او چو موم نرم رام ** مهر او گه ننگ سازد گاه نام‏
  • مهر مومش حاکی انگشتری است ** باز آن نقش نگین حاکی کیست‏ 1325
  • حاکی اندیشه‏ی آن زرگر است ** سلسله‏ی هر حلقه اندر دیگر است‏