English    Türkçe    فارسی   

2
1474-1498

  • یک گره را خود معرف جامه است ** در قبا گویند کاو از عامه است‏
  • یک گره را ظاهر سالوس زهد ** نور باید تا بود جاسوس زهد 1475
  • نور باید پاک از تقلید و غول ** تا شناسد مرد را بی‏فعل و قول‏
  • در رود در قلب او از راه عقل ** نقد او بیند نباشد بند نقل‏
  • بندگان خاص علام الغیوب ** در جهان جان جواسیس القلوب‏
  • در درون دل در آید چون خیال ** پیش او مکشوف باشد سر حال‏
  • در تن گنجشک چه بود برگ و ساز ** که شود پوشیده آن بر عقل باز 1480
  • آن که واقف گشت بر اسرار هو ** سر مخلوقات چه بود پیش او
  • آن که بر افلاک رفتارش بود ** بر زمین رفتن چه دشوارش بود
  • در کف داود کاهن گشت موم ** موم چه بود در کف او ای ظلوم‏
  • بود لقمان بنده شکلی خواجه‏ای ** بندگی بر ظاهرش دیباجه‏ای‏
  • چون رود خواجه به جای ناشناس ** در غلام خویش پوشاند لباس‏ 1485
  • او بپوشد جامه‏های آن غلام ** مر غلام خویش را سازد امام‏
  • در پیش چون بندگان در ره شود ** تا نباید زو کسی آگه شود
  • گوید ای بنده تو رو بر صدر شین ** من بگیرم کفش چون بنده‏ی کهین‏
  • تو درشتی کن مرا دشنام ده ** مر مرا تو هیچ توقیری منه‏
  • ترک خدمت خدمت تو داشتم ** تا به غربت تخم حیلت کاشتم‏ 1490
  • خواجگان این بندگیها کرده‏اند ** تا گمان آید که ایشان برده‏اند
  • چشم پر بودند و سیر از خواجگی ** کارها را کرده‏اند آمادگی‏
  • وین غلامان هوا بر عکس آن ** خویشتن بنموده خواجه‏ی عقل و جان‏
  • آید از خواجه ره افکندگی ** ناید از بنده بغیر بندگی‏
  • پس از آن عالم بدین عالم چنان ** تعبیت‏ها هست بر عکس این بدان‏ 1495
  • خواجه‏ی لقمان از این حال نهان ** بود واقف دیده بود از وی نشان‏
  • راز می‏دانست و خوش می‏راند خر ** از برای مصلحت آن راهبر
  • مر و را آزاد کردی از نخست ** لیک خشنودی لقمان را بجست‏