English    Türkçe    فارسی   

2
1609-1633

  • ز انکه او کف دید و دریا را ندید ** ز انکه حالی دید و فردا را ندید
  • خواجه‏ی فردا و حالی پیش او ** او نمی‏بیند ز گنجی جز تسو 1610
  • ذره‏ای ز آن آفتاب آرد پیام ** آفتاب آن ذره را گردد غلام‏
  • قطره‏ای کز بحر وحدت شد سفیر ** هفت بحر آن قطره را باشد اسیر
  • گر کف خاکی شود چالاک او ** پیش خاکش سر نهد افلاک او
  • خاک آدم چون که شد چالاک حق ** پیش خاکش سر نهند املاک حق‏
  • السماء انشقت آخر از چه بود ** از یکی چشمی که خاکی بر گشود 1615
  • خاک از دردی نشیند زیر آب ** خاک بین کز عرش بگذشت از شتاب‏
  • آن لطافت پس بدان کز آب نیست ** جز عطای مبدع وهاب نیست‏
  • گر کند سفلی هوا و نار را ** ور ز گل او بگذراند خار را
  • حاکم است و یفعل الله ما یشاء ** کاو ز عین درد انگیزد دوا
  • گر هوا و نار را سفلی کند ** تیرگی و دردی و ثقلی کند 1620
  • ور زمین و آب را علوی کند ** راه گردون را بپا مطوی کند
  • پس یقین شد که تعز من تشاء ** خاکیی را گفت پرها بر گشا
  • آتشی را گفت رو ابلیس شو ** زیر هفتم خاک با تلبیس شو
  • آدم خاکی برو تو بر سها ** ای بلیس آتشی رو تا ثری‏
  • چار طبع و علت اولی نی‏ام ** در تصرف دایما من باقی‏ام‏ 1625
  • کار من بی‏علت است و مستقیم ** هست تقدیرم نه علت ای سقیم‏
  • عادت خود را بگردانم به وقت ** این غبار از پیش بنشانم به وقت‏
  • بحر را گویم که هین پر نار شو ** گویم آتش را که رو گلزار شو
  • کوه را گویم سبک شو همچو پشم ** چرخ را گویم فرو در پیش چشم‏
  • گویم ای خورشید مقرون شو به ماه ** هر دو را سازم چو دو ابر سیاه‏ 1630
  • چشمه‏ی خورشید را سازیم خشک ** چشمه‏ی خون را به فن سازیم مشک‏
  • آفتاب و مه چو دو گاو سیاه ** یوغ بر گردن ببنددشان اله‏
  • انکار فلسفی بر قرائت إن أصبح ماؤکم غورا
  • مقریی می‏خواند از روی کتاب ** ماؤکم غورا ز چشمه بندم آب‏