English    Türkçe    فارسی   

2
216-240

  • گفت بستان شانه پشت خر بخار ** گفت لاحول ای پدر شرمی بدار
  • خادم این گفت و میان را بست چست ** گفت رفتم کاه و جو آرم نخست‏
  • رفت و از آخر نکرد او هیچ یاد ** خواب خرگوشی بدان صوفی بداد
  • رفت خادم جانب اوباش چند ** کرد بر اندرز صوفی ریش‏خند
  • صوفی از ره مانده بود و شد دراز ** خوابها می‏دید با چشم فراز 220
  • کان خرش در چنگ گرگی مانده بود ** پاره‏ها از پشت و رانش می‏ربود
  • گفت لاحول این چه مالیخولیاست ** ای عجب آن خادم مشفق کجاست‏
  • باز می‏دید آن خرش در راه رو ** گه به چاهی می‏فتاد و گه به گو
  • گونه‏گون می‏دید ناخوش واقعه ** فاتحه می‏خواند او و القارعه‏
  • گفت چاره چیست یاران جسته‏اند ** رفته‏اند و جمله درها بسته‏اند 225
  • باز می‏گفت ای عجب آن خادمک ** نه که با ما گشت هم نان و نمک‏
  • من نکردم با وی الا لطف و لین ** او چرا با من کند بر عکس کین‏
  • هر عداوت را سبب باید سند ** ور نه جنسیت وفا تلقین کند
  • باز می‏گفت آدم با لطف وجود ** کی بر آن ابلیس جوری کرده بود
  • آدمی مر مار و کژدم را چه کرد ** کاو همی‏خواهد مر او را مرگ و درد 230
  • گرگ را خود خاصیت بدریدن است ** این حسد در خلق آخر روشن است‏
  • باز می‏گفت این گمان بد خطاست ** بر برادر این چنین ظنم چراست‏
  • باز گفتی حزم سوء الظن تست ** هر که بد ظن نیست کی ماند درست‏
  • صوفی اندر وسوسه و آن خر چنان ** که چنین بادا جز ای دشمنان‏
  • آن خر مسکین میان خاک و سنگ ** کژ شده پالان دریده پالهنگ‏ 235
  • خسته از ره جمله‏ی شب بی‏علف ** گاه در جان کندن و گه در تلف‏
  • خر همه شب ذکر می‏کرد ای اله ** جو رها کردم کم از یک مشت کاه‏
  • با زبان حال می‏گفت ای شیوخ ** رحمتی که سوختم زین خام شوخ‏
  • آن چه آن خر دید از رنج و عذاب ** مرغ خاکی بیند اندر سیل آب‏
  • بس به پهلو گشت آن شب تا سحر ** آن خر بی‏چاره از جوع البقر 240