English    Türkçe    فارسی   

2
2376-2400

  • تا نگوید دزد او را کان منم ** کز تو دزدیدم که دزد پر فنم‏
  • کی شناسد کور دزد خویش را ** چون ندارد نور چشم و آن ضیا
  • چون بگوید هم بگیر او را تو سخت ** تا بگوید او علامتهای رخت‏
  • پس جهاد اکبر آمد عصر دزد ** تا بگوید که چه دزدیده است مزد
  • اولا دزدید کحل دیده‏ات ** چون ستانی باز یابی تبصرت‏ 2380
  • کاله‏ی حکمت که گم کرده‏ی دل است ** پیش اهل دل یقین آن حاصل است‏
  • کوردل با جان و با سمع و بصر ** می‏نداند دزد شیطان را ز اثر
  • ز اهل دل جو از جماد آن را مجو ** که جماد آمد خلایق پیش او
  • مشورت جوینده آمد نزد او ** کای اب کودک شده رازی بگو
  • گفت رو زین حلقه کاین در باز نیست ** باز گرد امروز روز راز نیست‏ 2385
  • گر مکان را ره بدی در لامکان ** همچو شیخان بودمی من بر دکان‏
  • خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان‏
  • محتسب در نیم شب جایی رسید ** در بن دیوار مستی خفته دید
  • گفت هی مستی چه خورده ستی بگو ** گفت از این خوردم که هست اندر سبو
  • گفت آخر در سبو واگو که چیست ** گفت از آن که خورده‏ام گفت این خفی است‏
  • گفت آن چه خورده‏ای آن چیست آن ** گفت آن که در سبو مخفی است آن‏ 2390
  • دور می‏شد این سؤال و این جواب ** ماند چون خر محتسب اندر خلاب‏
  • گفت او را محتسب هین آه کن ** مست هو هو کرد هنگام سخن‏
  • گفت گفتم آه کن هو می‏کنی ** گفت من شاد و تو از غم دم زنی‏
  • آه از درد و غم و بی‏دادی است ** هوی هوی می خوران از شادی است‏
  • محتسب گفت این ندانم خیز خیز ** معرفت متراش و بگذار این ستیز 2395
  • گفت رو تو از کجا من از کجا ** گفت مستی خیز تا زندان بیا
  • گفت مست ای محتسب بگذار و رو ** از برهنه کی توان بردن گرو
  • گر مرا خود قوت رفتن بدی ** خانه‏ی خود رفتمی وین کی شدی‏
  • من اگر با عقل و با امکانمی ** همچو شیخان بر سر دکانمی‏
  • دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلوم تر گردد
  • گفت آن طالب که آخر یک نفس ** ای سواره بر نی این سو ران فرس‏ 2400