English    Türkçe    فارسی   

2
2395-2419

  • محتسب گفت این ندانم خیز خیز ** معرفت متراش و بگذار این ستیز 2395
  • گفت رو تو از کجا من از کجا ** گفت مستی خیز تا زندان بیا
  • گفت مست ای محتسب بگذار و رو ** از برهنه کی توان بردن گرو
  • گر مرا خود قوت رفتن بدی ** خانه‏ی خود رفتمی وین کی شدی‏
  • من اگر با عقل و با امکانمی ** همچو شیخان بر سر دکانمی‏
  • دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلوم تر گردد
  • گفت آن طالب که آخر یک نفس ** ای سواره بر نی این سو ران فرس‏ 2400
  • راند سوی او که هین زوتر بگو ** کاسب من بس توسن است و تند خو
  • تا لگد بر تو نکوبد زود باش ** از چه می‏پرسی بیانش کن تو فاش‏
  • او مجال راز دل گفتن ندید ** زو برون شو کرد و در لاغش کشید
  • گفت می‏خواهم در این کوچه زنی ** کیست لایق از برای چون منی‏
  • گفت سه گونه زن‏اند اندر جهان ** آن دو رنج و این یکی گنج روان‏ 2405
  • آن یکی را چون بخواهی کل تراست ** و آن دگر نیمی ترا نیمی جداست‏
  • و آن سوم هیچ او ترا نبود بدان ** این شنودی دور شو رفتم روان‏
  • تا ترا اسبم نپراند لگد ** که بیفتی بر نخیزی تا ابد
  • شیخ راند اندر میان کودکان ** بانگ زد بار دگر او را جوان‏
  • که بیا آخر بگو تفسیر این ** این زنان سه نوع گفتی بر گزین‏ 2410
  • راند سوی او و گفتش بکر خاص ** کل ترا باشد ز غم یابی خلاص‏
  • و انکه نیمی آن تو بیوه بود ** و انکه هیچست آن عیال با ولد
  • چون ز شوی اولش کودک بود ** مهر و کل خاطرش آن سو رود
  • دور شو تا اسب نندازد لگد ** سم اسب توسنم بر تو رسد
  • های و هویی کرد شیخ و باز راند ** کودکان را باز سوی خویش خواند 2415
  • باز بانگش کرد آن سایل بیا ** یک سؤالم ماند ای شاه کیا
  • باز راند این سو بگو زودتر چه بود ** که ز میدان آن بچه گویم ربود
  • گفت ای شه با چنین عقل و ادب ** این چه شیداست این چه فعل است ای عجب‏
  • تو ورای عقل کلی در بیان ** آفتابی در جنون چونی نهان‏