English    Türkçe    فارسی   

2
2978-3002

  • هر چه را گویی خطا بود آن نشان ** او به تقلید تو می‏گوید همان‏
  • او نشان کژ بنشناسد ز راست ** لیک گفتت آن مقلد را عصاست‏
  • چون نشان راست گویند و شبیه ** پس یقین گردد ترا لا ریب فیه‏ 2980
  • آن شفای جان رنجورت شود ** رنگ روی و صحت و زورت شود
  • چشم تو روشن شود پایت دوان ** جسم تو جان گردد و جانت روان‏
  • پس بگویی راست گفتی ای امین ** این نشانیها بلاغ آمد مبین‏
  • فیه آیات ثقات بینات ** این براتی باشد و قدر نجات‏
  • این نشان چون داد گویی پیش رو ** وقت آهنگ است پیش آهنگ شو 2985
  • پی روی تو کنم ای راست گو ** بوی بردی ز اشترم بنما که کو
  • پیش آن کس که نه صاحب اشتری ست ** کاو در این جست شتر بهر مری ست‏
  • زین نشان راست نفزودش یقین ** جز ز عکس ناقه جوی راستین‏
  • بوی برد از جد و گرمیهای او ** که گزافه نیست این هیهای او
  • اندر این اشتر نبودش حق ولی ** اشتری گم کرده است او هم بلی‏ 2990
  • طمع ناقه‏ی غیر رو پوشش شده ** آنچ ازو گم شد فراموشش شده‏
  • هر کجا او می‏دود این می‏دود ** از طمع هم درد صاحب می‏شود
  • کاذبی یا صادقی چون شد روان ** آن دروغش راستی شد ناگهان‏
  • اندر آن صحرا که آن اشتر شتافت ** اشتر خود نیز آن دیگر بیافت‏
  • چون بدیدش یاد آورد آن خویش ** بی‏طمع شد ز اشتر آن یار و خویش‏ 2995
  • آن مقلد شد محقق چون بدید ** اشتر خود را که آن جا می‏چرید
  • او طلب کار شتر آن لحظه گشت ** می‏نجستش تا ندید او را به دشت‏
  • بعد از آن تنها روی آغاز کرد ** چشم سوی ناقه‏ی خود باز کرد
  • گفت آن صادق مرا بگذاشتی ** تا به اکنون پاس من می‏داشتی‏
  • گفت تا اکنون فسوسی بوده‏ام ** وز طمع در چاپلوسی بوده‏ام‏ 3000
  • این زمان هم درد تو گشتم که من ** در طلب از تو جدا گشتم به تن‏
  • از تو می‏دزدیدمی وصف شتر ** جان من دید آن خود شد چشم پر