English    Türkçe    فارسی   

2
3225-3249

  • شیخ سوزن زود در دریا فگند ** خواست سوزن را به آواز بلند 3225
  • صد هزاران ماهی اللهیی ** سوزن زر در لب هر ماهیی‏
  • سر بر آوردند از دریای حق ** که بگیر ای شیخ سوزنهای حق‏
  • رو بدو کرد و بگفتش ای امیر ** ملک دل به یا چنان ملک حقیر
  • این نشان ظاهر است این هیچ نیست ** تا بباطن در روی بینی تو بیست‏
  • سوی شهر از باغ شاخی آورند ** باغ و بستان را کجا آن جا برند 3230
  • خاصه باغی کاین فلک یک برگ اوست ** بلکه این مغز است وین عالم چو پوست‏
  • بر نمی‏داری سوی آن باغ گام ** بوی افزون جوی و کن دفع زکام‏
  • تا که آن بو جاذب جانت شود ** تا که آن بو نور چشمانت شود
  • گفت یوسف ابن یعقوب نبی ** بهر بو ألقوا علی وجه أبی‏
  • بهر این بو گفت احمد در عظات ** دایما قرة عینی فی الصلاة 3235
  • پنج حس با همدگر پیوسته‏اند ** ز انکه این هر پنج از اصلی رسته‏اند
  • قوت یک قوت باقی شود ** ما بقی را هر یکی ساقی شود
  • دیدن دیده فزاید عشق را ** عشق در دیده فزاید صدق را
  • صدق بیداری هر حس می‏شود ** حسها را ذوق مونس می‏شود
  • آغاز منور شدن عارف به نور غیب بین‏
  • چون یکی حس در روش بگشاد بند ** ما بقی حسها همه مبدل شوند 3240
  • چون یکی حس غیر محسوسات دید ** گشت غیبی بر همه حسها پدید
  • چون ز جو جست از گله یک گوسفند ** پس پیاپی جمله ز آن سو بر جهند
  • گوسفندان حواست را بران ** در چرا از أخرج المرعی‏ چران‏
  • تا در آن جا سنبل و نسرین چرند ** تا به گلزار حقایق ره برند
  • هر حست پیغمبر حسها شود ** تا یکایک سوی آن جنت رود 3245
  • حسها با حس تو گویند راز ** بی‏زبان و بی‏حقیقت بی‏مجاز
  • کاین حقیقت قابل تاویلهاست ** وین توهم مایه‏ی تخییلهاست‏
  • آن حقیقت را که باشد از عیان ** هیچ تاویلی نگنجد در میان‏
  • چون که هر حس بنده‏ی حس تو شد ** مر فلک‏ها را نباشد از تو بد