English    Türkçe    فارسی   

2
3467-3491

  • چون خلاف خوی تو گوید کسی ** کینه‏ها خیزد ترا با او بسی‏
  • که مرا از خوی من بر می‏کند ** خویش را بر من چو سرور می‏کند
  • چون نباشد خوی بد سرکش در او ** کی فروزد آن خلاف آتش در او
  • با مخالف او مدارایی کند ** در دل او خویش را جایی کند 3470
  • ز انکه خوی بد بگشته ست استوار ** مور شهوت شد ز عادت همچو مار
  • مار شهوت را بکش در ابتدا ** ور نه اینک گشت مارت اژدها
  • لیک هر کس مور بیند مار خویش ** تو ز صاحب دل کن استفسار خویش‏
  • تا نشد زر مس نداند من مسم ** تا نشد شه دل نداند مفلسم‏
  • خدمت اکسیر کن مس‏وار تو ** جور می‏کش ای دل از دل دار تو 3475
  • کیست دل دار اهل دل نیکو بدان ** که چو روز و شب جهانند از جهان‏
  • عیب کم گو بنده‏ی الله را ** متهم کم کن به دزدی شاه را
  • کرامات آن درویش که در کشتی متهمش کردند
  • بود درویشی درون کشتیی ** ساخته از رخت مردی پشتیی‏
  • یاوه شد همیان زر او خفته بود ** جمله را جستند و او را هم نمود
  • کاین فقیر خفته را جوییم هم ** کرد بیدارش ز غم صاحب درم‏ 3480
  • که در این کشتی حرمدان گمشدست ** جمله را جستیم نتوانی تو رست‏
  • دلق بیرون کن برهنه شو ز دلق ** تا ز تو فارغ شود اوهام خلق‏
  • گفت یا رب مر غلامت را خسان ** متهم کردند فرمان در رسان‏
  • چون به درد آمد دل درویش از آن ** سر برون کردند هر سو در زمان‏
  • صد هزاران ماهی از دریای ژرف ** در دهان هر یکی دری شگرف‏ 3485
  • صد هزاران ماهی از دریای پر ** در دهان هر یکی در و چه در
  • هر یکی دری خراج ملکتی ** کز اله است این ندارد شرکتی‏
  • در چند انداخت در کشتی و جست ** مر هوا را ساخت کرسی و نشست‏
  • خوش مربع چون شهان بر تخت خویش ** او فراز اوج و کشتی‏اش به پیش‏
  • گفت رو کشتی شما را حق مرا ** تا نباشد با شما دزد گدا 3490
  • تا که را باشد خسارت زین فراق ** من خوشم جفت حق و با خلق طاق‏