English    Türkçe    فارسی   

2
444-468

  • گر همی‏خواهی که آن خلعت رسد ** پس بگریان طفل دیده بر جسد
  • ترسانیدن شخصی زاهد را که کم گری تا کور نشوی
  • زاهدی را گفت یاری در عمل ** کم گری تا چشم را ناید خلل‏ 445
  • گفت زاهد از دو بیرون نیست حال ** چشم بیند یا نبیند آن جمال‏
  • گر ببیند نور حق خود چه غم است ** در وصال حق دو دیده چه کم است‏
  • ور نخواهد دید حق را گو برو ** این چنین چشم شقی گو کور شو
  • غم مخور از دیده کان عیسی تراست ** چپ مرو تا بخشدت دو چشم راست‏
  • عیسی روح تو با تو حاضر است ** نصرت از وی خواه کاو خوش ناصر است‏ 450
  • لیک بیگار تن پر استخوان ** بر دل عیسی منه تو هر زمان‏
  • همچو آن ابله که اندر داستان ** ذکر او کردیم بهر راستان‏
  • زندگی تن مجو از عیسی‏ات ** کام فرعونی مخواه از موسی‏ات‏
  • بر دل خود کم نه اندیشه‏ی معاش ** عیش کم ناید تو بر درگاه باش‏
  • این بدن خرگاه آمد روح را ** یا مثال کشتیی مر نوح را 455
  • ترک چون باشد بیابد خرگهی ** خاصه چون باشد عزیز درگهی‏
  • تمامی قصه‏ی زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام
  • خواند عیسی نام حق بر استخوان ** از برای التماس آن جوان‏
  • حکم یزدان از پی آن خام مرد ** صورت آن استخوان را زنده کرد
  • از میان بر جست یک شیر سیاه ** پنجه‏ای زد کرد نقشش را تباه‏
  • کله‏اش بر کند مغزش ریخت زود ** مغز جوزی کاندر او مغزی نبود 460
  • گر و را مغزی بدی اشکستنش ** خود نبودی نقص الا بر تنش‏
  • گفت عیسی چون شتابش کوفتی ** گفت ز آن رو که تو زو آشوفتی‏
  • گفت عیسی چون نخوردی خون مرد ** گفت در قسمت نبودم رزق خورد
  • ای بسا کس همچو آن شیر ژیان ** صید خود ناخورده رفته از جهان‏
  • قسمتش کاهی نه و حرصش چو کوه ** وجه نه و کرده تحصیل وجوه‏ 465
  • ای میسر کرده بر ما در جهان ** سخره و بیگار ما را وارهان‏
  • طعمه بنموده به ما و آن بوده شست ** آن چنان بنما به ما آن را که هست‏
  • گفت آن شیر ای مسیحا این شکار ** بود خالص از برای اعتبار