English    Türkçe    فارسی   

2
704-728

  • آن چه بر صورت تو عاشق گشته‏ای ** چون برون شد جان چرایش هشته‏ای‏
  • صورتش بر جاست این سیری ز چیست ** عاشقا واجو که معشوق تو کیست‏ 705
  • آن چه محسوس است اگر معشوقه است ** عاشق استی هر که او را حس هست‏
  • چون وفا آن عشق افزون می‏کند ** کی وفا صورت دگرگون می‏کند
  • پرتو خورشید بر دیوار تافت ** تابش عاریتی دیوار یافت‏
  • بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم ** واطلب اصلی که تابد او مقیم‏
  • ای که تو هم عاشقی بر عقل خویش ** خویش بر صورت پرستان دیده بیش‏ 710
  • پرتو عقل است آن بر حس تو ** عاریت میدان ذهب بر مس تو
  • چون زر اندود است خوبی در بشر ** ور نه چون شد شاهد تو پیر خر
  • چون فرشته بود همچون دیو شد ** کان ملاحت اندر او عاریه بد
  • اندک اندک می‏ستانند آن جمال ** اندک اندک خشک می‏گردد نهال‏
  • رو نعمره ننکسه بخوان ** دل طلب کن دل منه بر استخوان‏ 715
  • کان جمال دل جمال باقی است ** دولتش از آب حیوان ساقی است‏
  • خود هم او آب است و هم ساقی و مست ** هر سه یک شد چون طلسم تو شکست‏
  • آن یکی را تو ندانی از قیاس ** بندگی کن ژاژ کم خا ناشناس‏
  • معنی تو صورت است و عاریت ** بر مناسب شادی و بر قافیت‏
  • معنی آن باشد که بستاند ترا ** بی‏نیاز از نقش گرداند ترا 720
  • معنی آن نبود که کور و کر کند ** مرد را بر نقش عاشق‏تر کند
  • کور را قسمت خیال غم فزاست ** بهره‏ی چشم این خیالات فناست‏
  • حرف قرآن را ضریران معدن‏اند ** خر نبینند و به پالان بر زنند
  • چون تو بینایی پی خر رو که جست ** چند پالان دوزی ای پالان پرست‏
  • خر چو هست آید یقین پالان ترا ** کم نگردد نان چو باشد جان ترا 725
  • پشت خر دکان و مال و مکسب است ** در قلبت مایه‏ی صد قالب است‏
  • خر برهنه بر نشین ای بو الفضول ** خر برهنه نه که راکب شد رسول‏
  • النبی قد رکب معروریا ** و النبی قیل سافر ماشیا