English    Türkçe    فارسی   

3
1264-1288

  • آن یکی را کف چو بر پایش بسود ** گفت شکل پیل دیدم چون عمود
  • آن یکی بر پشت او بنهاد دست ** گفت خود این پیل چون تختی بدست 1265
  • همچنین هر یک به جزوی که رسید ** فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید
  • از نظرگه گفتشان شد مختلف ** آن یکی دالش لقب داد این الف
  • در کف هر کس اگر شمعی بدی ** اختلاف از گفتشان بیرون شدی
  • چشم حس همچون کف دستست و بس ** نیست کف را بر همه‌ی او دست‌رس
  • چشم دریا دیگرست و کف دگر ** کف بهل وز دیده‌ی دریا نگر 1270
  • جنبش کفها ز دریا روز و شب ** کف همی‌بینی و دریا نه عجب
  • ما چو کشتیها بهم بر می‌زنیم ** تیره‌چشمیم و در آب روشنیم
  • ای تو در کشتی تن رفته به خواب ** آب را دیدی نگر در آب آب
  • آب را آبیست کو می‌راندش ** روح را روحیست کو می‌خواندش
  • موسی و عیسی کجا بد کفتاب ** کشت موجودات را می‌داد آب 1275
  • آدم و حوا کجا بد آن زمان ** که خدا افکند این زه در کمان
  • این سخن هم ناقص است و ابترست ** آن سخن که نیست ناقص آن سرست
  • گر بگوید زان بلغزد پای تو ** ور نگوید هیچ از آن ای وای تو
  • ور بگوید در مثال صورتی ** بر همان صورت بچفسی ای فتی
  • بسته‌پایی چون گیا اندر زمین ** سر بجنبانی ببادی بی‌یقین 1280
  • لیک پایت نیست تا نقلی کنی ** یا مگر پا را ازین گل بر کنی
  • چون کنی پا را حیاتت زین گلست ** این حیاتت را روش بس مشکلست
  • چون حیات از حق بگیری ای روی ** پس شوی مستغنی از گل می‌روی
  • شیر خواره چون ز دایه بسکلد ** لوت‌خواره شد مرورا می‌هلد
  • بسته‌ی شیر زمینی چون حبوب ** جو فطام خویش از قوت القلوب 1285
  • حرف حکمت خور که شد نور ستیر ** ای تو نور بی‌حجب را ناپذیر
  • تا پذیرا گردی ای جان نور را ** تا ببینی بی‌حجب مستور را
  • چون ستاره سیر بر گردون کنی ** بلک بی گردون سفر بی‌چون کنی