English    Türkçe    فارسی   

3
1624-1648

  • آن یکی آمد به پیش زرگری ** که ترازو ده که بر سنجم زری
  • گفت خواجه رو مرا غربال نیست ** گفت میزان ده برین تسخر مه‌ایست 1625
  • گفت جاروبی ندارم در دکان ** گفت بس بس این مضاحک رابمان
  • من ترازویی که می‌خواهم بده ** خویشتن را کر مکن هر سو مجه
  • گفت بشنیدم سخن کر نیستم ** تا نپنداری که بی معنیستم
  • این شنیدم لیک پیری مرتعش ** دست لرزان جسم تو نا منتعش
  • وان زر تو هم قراضه‌ی خرد مرد ** دست لرزد پس بریزد زر خرد 1630
  • پس بگویی خواجه جاروبی بیار ** تا بجویم زر خود را در غبار
  • چون بروبی خاک را جمع آوری ** گوییم غلبیر خواهم ای جری
  • من ز اول دیدم آخر را تمام ** جای دیگر رو ازینجا والسلام
  • بقیه‌ی قصه‌ی آن زاهد کوهی کی نذر کرده بود کی میوه‌ی کوهی از درخت باز نکنم و درخت نفشانم و کسی را نگویم صریح و کنایت کی بیفشان آن خورم کی باد افکنده باشد از درخت
  • اندر آن که بود اشجار و ثمار ** بس مرودی کوهی آنجا بی‌شمار
  • گفت آن درویش یا رب با تو من ** عهد کردم زین نچینم در زمن 1635
  • جز از آن میوه که باد انداختش ** من نچینم از درخت منتعش
  • مدتی بر نذر خود بودش وفا ** تا در آمد امتحانات قضا
  • زین سبب فرمود استثنا کنید ** گر خدا خواهد به پیمان بر زنید
  • هر زمان دل را دگر میلی دهم ** هرنفس بر دل دگر داغی نهم
  • کل اصباح لنا شان جدید ** کل شیء عن مرادی لا یحید 1640
  • در حدیث آمد که دل همچون پریست ** در بیابانی اسیر صرصریست
  • باد پر را هر طرف راند گزاف ** گه چپ و گه راست با صد اختلاف
  • در حدیث دیگر این دل دان چنان ** کب جوشان ز آتش اندر قازغان
  • هر زمان دل را دگر رایی بود ** آن نه از وی لیک از جایی بود
  • پس چرا آمن شوی بر رای دل ** عهد بندی تا شوی آخر خجل 1645
  • این هم از تاثیر حکمست و قدر ** چاه می‌بیینی و نتوانی حذر
  • نیست خود ازمرغ پران این عجب ** که نبیند دام و افتد در عطب
  • این عجب که دام بیند هم وتد ** گر بخواهد ور نخواهد می‌فتد