English    Türkçe    فارسی   

3
1750-1774

  • گفت چشم من ز تو روشن‌ترست ** بعد از آن هم از بلندی ناظرست 1750
  • چون برآیم بر سرکوه بلند ** آخر عقبه ببینم هوشمند
  • پس همه پستی و بالایی راه ** دیده‌ام را وا نماید هم اله
  • هر قدم من از سر بینش نهم ** از عثار و اوفتادن وا رهم
  • تو ببینی پیش خود یک دو سه گام ** دانه بینی و نبینی رنج دام
  • یستوی الاعمی لدیکم والبصیر ** فی المقام و النزول والمسیر 1755
  • چون جنین را در شکم حق جان دهد ** جذب اجزا در مزاج او نهد
  • از خورش او جذب اجزا می‌کند ** تار و پود جسم خود را می‌تند
  • تا چهل سالش بجذب جزوها ** حق حریصش کرده باشد در نما
  • جذب اجزا روح را تعلیم کرد ** چون نداند جذب اجزا شاه فرد
  • جامع این ذره‌ها خورشید بود ** بی غذا اجزات را داند ربود 1760
  • آن زمانی که در آیی تو ز خواب ** هوش و حس رفته را خواند شتاب
  • تا بدانی کان ازو غایب نشد ** باز آید چون بفرماید که عد
  • اجتماع اجزای خر عزیر علیه السلام بعد از پوسیدن باذن الله و درهم مرکب شدن پیش چشم عزیر علیه السلام
  • هین عزیرا در نگر اندر خرت ** که بپوسیدست و ریزیده برت
  • پیش تو گرد آوریم اجزاش را ** آن سر و دم و دو گوش و پاش را
  • دست نه و جزو برهم می‌نهد ** پاره‌ها را اجتماعی می‌دهد 1765
  • در نگر در صنعت پاره‌زنی ** کو همی‌دوزد کهن بی سوزنی
  • ریسمان و سوزنی نه وقت خرز ** آنچنان دوزد که پیدا نیست درز
  • چشم بگشا حشر را پیدا ببین ** تا نماند شبهه‌ات در یوم دین
  • تا ببینی جامعی‌ام را تمام ** تا نلرزی وقت مردن ز اهتمام
  • همچنانک وقت خفتن آمنی ** از فوات جمله حسهای تنی 1770
  • بر حواس خود نلرزی وقت خواب ** گرچه می‌گردد پریشان و خراب
  • جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود
  • بود شیخی رهنمایی پیش ازین ** آسمانی شمع بر روی زمین
  • چون پیمبر درمیان امتان ** در گشای روضه‌ی دار الجنان
  • گفت پیغامبر که شیخ رفته پیش ** چون نبی باشد میان قوم خویش