English    Türkçe    فارسی   

3
19-43

  • این گهی بخشد که اجلالی شوی ** وز دغا و از دغل خالی شوی
  • تا نگویی سر سلطان را به کس ** تا نریزی قند را پیش مگس 20
  • گوش آنکس نوشد اسرار جلال ** کو چو سوسن صدزبان افتاد و لال
  • حلق بخشد خاک را لطف خدا ** تا خورد آب و بروید صد گیا
  • باز خاکی را ببخشد حلق و لب ** تا گیاهش را خورد اندر طلب
  • چون گیاهش خورد حیوان گشت زفت ** گشت حیوان لقمه‌ی انسان و رفت
  • باز خاک آمد شد اکال بشر ** چون جدا شد از بشر روح و بصر 25
  • ذره‌ها دیدم دهانشان جمله باز ** گر بگویم خوردشان گردد دراز
  • برگها را برگ از انعام او ** دایگان را دایه لطف عام او
  • رزقها را رزقها او می‌دهد ** زانک گندم بی غذایی چون زهد
  • نیست شرح این سخن را منتهی ** پاره‌ای گفتم بدانی پاره‌ها
  • جمله عالم آکل و ماکول دان ** باقیان را مقبل و مقبول دان 30
  • این جهان و ساکنانش منتشر ** وان جهان و سالکانش مستمر
  • این جهان و عاشقانش منقطع ** اهل آن عالم مخلد مجتمع
  • پس کریم آنست کو خود را دهد ** آب حیوانی که ماند تا ابد
  • باقیات الصالحات آمد کریم ** رسته از صد آفت و اخطار و بیم
  • گر هزارانند یک کس بیش نیست ** چون خیالاتی عدد اندیش نیست 35
  • آکل و ماکول را حلقست و نای ** غالب و مغلوب را عقلست و رای
  • حلق بخشید او عصای عدل را ** خورد آن چندان عصا و حبل را
  • واندرو افزون نشد زان جمله اکل ** زانک حیوانی نبودش اکل و شکل
  • مر یقین را چون عصا هم حلق داد ** تا بخورد او هر خیالی را که زاد
  • پس معانی را چو اعیان حلقهاست ** رازق حلق معانی هم خداست 40
  • پس ز مه تا ماهی هیچ از خلق نیست ** که بجذب مایه او را حلق نیست
  • حلق جان از فکر تن خالی شود ** آنگهان روزیش اجلالی شود
  • شرط تبدیل مزاج آمد بدان ** کز مزاج بد بود مرگ بدان