English    Türkçe    فارسی   

3
1918-1942

  • نزع فرزندان بر آن باوفا ** چون قطایف پیش شیخ بی‌نوا
  • پس چراگوید دعا الا مگر ** در دعا بیند رضای دادگر
  • آن شفاعت و آن دعا نه از رحم خود ** می‌کند آن بنده‌ی صاحب رشد 1920
  • رحم خود را او همان دم سوختست ** که چراغ عشق حق افروختست
  • دوزخ اوصاف او عشقست و او ** سوخت مر اوصاف خود را مو بمو
  • هر طروقی این فروقی کی شناخت ** جز دقوقی تا درین دولت بتاخت
  • قصه‌ی دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش
  • آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای ** عاشق و صاحب کرامت خواجه‌ای
  • در زمین می‌شد چو مه بر آسمان ** شب‌روان راگشته زو روشن روان 1925
  • در مقامی مسکنی کم ساختی ** کم دو روز اندر دهی انداختی
  • گفت در یک خانه گر باشم دو روز ** عشق آن مسکن کند در من فروز
  • غرة المسکن احاذره انا ** انقلی یا نفس سیری للغنا
  • لا اعود خلق قلبی بالمکان ** کی یکون خالصا فی الامتحان
  • روز اندر سیر بد شب در نماز ** چشم اندر شاه باز او همچو باز 1930
  • منقطع از خلق نه از بد خوی ** منفرد از مرد و زن نه از دوی
  • مشفقی خلق و نافع همچو آب ** خوش شفعیی و دعااش مستجاب
  • نیک و بد را مهربان و مستقر ** بهتر از مادر شهی‌تر از پدر
  • گفت پیغامبر شما را ای مهان ** چون پدر هستم شفیق و مهربان
  • زان سبب که جمله اجزای منید ** جزو را از کل چرا بر می‌کنید 1935
  • جزو از کل قطع شد بی کار شد ** عضو از تن قطع شد مردار شد
  • تا نپیوندد بکل بار دگر ** مرده باشد نبودش از جان خبر
  • ور بجنبد نیست آن را خود سند ** عضو نو ببریده هم جنبش کند
  • جزو ازین کل گر برد یکسو رود ** این نه آن کلست کو ناقص شود
  • قطع و وصل او نیاید در مقال ** چیز ناقص گفته شد بهر مثال 1940
  • بازگشتن به قصه‌ی دقوقی
  • مر علی را در مثالی شیر خواند ** شیر مثل او نباشد گرچه راند
  • از مثال و مثل و فرق آن بران ** جانب قصه‌ی دقوقی ای جوان