English    Türkçe    فارسی   

3
1935-1959

  • زان سبب که جمله اجزای منید ** جزو را از کل چرا بر می‌کنید 1935
  • جزو از کل قطع شد بی کار شد ** عضو از تن قطع شد مردار شد
  • تا نپیوندد بکل بار دگر ** مرده باشد نبودش از جان خبر
  • ور بجنبد نیست آن را خود سند ** عضو نو ببریده هم جنبش کند
  • جزو ازین کل گر برد یکسو رود ** این نه آن کلست کو ناقص شود
  • قطع و وصل او نیاید در مقال ** چیز ناقص گفته شد بهر مثال 1940
  • بازگشتن به قصه‌ی دقوقی
  • مر علی را در مثالی شیر خواند ** شیر مثل او نباشد گرچه راند
  • از مثال و مثل و فرق آن بران ** جانب قصه‌ی دقوقی ای جوان
  • آنک در فتوی امام خلق بود ** گوی تقوی از فرشته می‌ربود
  • آنک اندر سیر مه را مات کرد ** هم ز دین‌داری او دین رشک خورد
  • با چنین تقوی و اوراد و قیام ** طالب خاصان حق بودی مدام 1945
  • در سفر معظم مرادش آن بدی ** که دمی بر بنده‌ی خاصی زدی
  • این همی‌گفتی چو می‌رفتی براه ** کن قرین خاصگانم ای اله
  • یا رب آنها راکه بشناسد دلم ** بنده و بسته‌میان ومجملم
  • و آنک نشناسم تو ای یزدان جان ** بر من محجوبشان کن مهربان
  • حضرتش گفتی که ای صدر مهین ** این چه عشقست و چه استسقاست این 1950
  • مهر من داری چه می‌جویی دگر ** چون خدا با تست چون جویی بشر
  • او بگفتی یا رب ای دانای راز ** تو گشودی در دلم راه نیاز
  • درمیان بحر اگر بنشسته‌ام ** طمع در آب سبو هم بسته‌ام
  • همچو داودم نود نعجه مراست ** طمع در نعجه‌ی حریفم هم بخاست
  • حرص اندر عشق تو فخرست و جاه ** حرص اندر غیر تو ننگ و تباه 1955
  • شهوت و حرص نران بیشی بود ** و آن حیزان ننگ و بدکیشی بود
  • حرص مردان از ره پیشی بود ** در مخنث حرص سوی پس رود
  • آن یکی حرص از کمال مردی است ** و آن دگر حرص افتضاح و سردی است
  • آه سری هست اینجا بس نهان ** که سوی خضری شود موسی روان