English    Türkçe    فارسی   

3
212-236

  • صبر کردن بهر این نبود حرج ** صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
  • زین کمین بی صبر و حزمی کس نرست ** حزم را خود صبر آمد پا و دست
  • حزم کن از خورد کین زهرین گیاست ** حزم کردن زور و نور انبیاست
  • کاه باشد کو به هر بادی جهد ** کوه کی مر باد را وزنی نهد 215
  • هر طرف غولی همی‌خواند ترا ** کای برادر راه خواهی هین بیا
  • ره نمایم همرهت باشم رفیق ** من قلاووزم درین راه دقیق
  • نه قلاوزست و نه ره داند او ** یوسفا کم رو سوی آن گرگ‌خو
  • حزم این باشد که نفریبد ترا ** چرب و نوش و دامهای این سرا
  • که نه چربش دارد و نه نوش او ** سحر خواند می‌دمد در گوش او 220
  • که بیا مهمان ما ای روشنی ** خانه آن تست و تو آن منی
  • حزم آن باشد که گویی تخمه‌ام ** یا سقیمم خسته‌ی این دخمه‌ام
  • یا سرم دردست درد سر ببر ** یا مرا خواندست آن خالو پسر
  • زانک یک نوشت دهد با نیشها ** که بکارد در تو نوشش ریشها
  • زر اگر پنجاه اگر شصتت دهد ** ماهیا او گوشت در شستت دهد 225
  • گر دهد خود کی دهد آن پر حیل ** جوز پوسیدست گفتار دغل
  • ژغژغ آن عقل و مغزت را برد ** صد هزاران عقل را یک نشمرد
  • یار تو خرجین تست و کیسه‌ات ** گر تو رامینی مجو جز ویسه‌ات
  • ویسه و معشوق تو هم ذات تست ** وین برونیها همه آفات تست
  • حزم آن باشد که چون دعوت کنند ** تو نگویی مست و خواهان منند 230
  • دعوت ایشان صفیر مرغ دان ** که کند صیاد در مکمن نهان
  • مرغ مرده پیش بنهاده که این ** می‌کند این بانگ و آواز و حنین
  • مرغ پندارد که جنس اوست او ** جمع آید بر دردشان پوست او
  • جز مگر مرغی که حزمش داد حق ** تا نگردد گیج آن دانه و ملق
  • هست بی حزمی پشیمانی یقین ** بشنو این افسانه را در شرح این 235
  • فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار
  • ای برادر بود اندر ما مضی ** شهریی با روستایی آشنا