English    Türkçe    فارسی   

3
239-263

  • هر حوایج را که بودش آن زمان ** راست کردی مرد شهری رایگان
  • رو به شهری کرد و گفت ای خواجه تو ** هیچ می‌نایی سوی ده فرجه‌جو 240
  • الله الله جمله فرزندان بیار ** کین زمان گلشنست و نوبهار
  • یا بتابستان بیا وقت ثمر ** تا ببندم خدمتت را من کمر
  • خیل و فرزندان و قومت را بیار ** در ده ما باش سه ماه و چهار
  • که بهاران خطه‌ی ده خوش بود ** کشت‌زار و لاله‌ی دلکش بود
  • وعده دادی شهری او را دفع حال ** تا بر آمد بعد وعده هشت سال 245
  • او بهر سالی همی‌گفتی که کی ** عزم خواهی کرد کامد ماه دی
  • او بهانه ساختی کامسال‌مان ** از فلان خطه بیامد میهمان
  • سال دیگر گر توانم وا رهید ** از مهمات آن طرف خواهم دوید
  • گفت هستند آن عیالم منتظر ** بهر فرزندان تو ای اهل بر
  • باز هر سالی چو لکلک آمدی ** تا مقیم قبه‌ی شهری شدی 250
  • خواجه هر سالی ز زر و مال خویش ** خرج او کردی گشادی بال خویش
  • آخرین کرت سه ماه آن پهلوان ** خوان نهادش بامدادان و شبان
  • از خجالت باز گفت او خواجه را ** چند وعده چند بفریبی مرا
  • گفت خواجه جسم و جانم وصل‌جوست ** لیک هر تحویل اندر حکم هوست
  • آدمی چون کشتی است و بادبان ** تا کی آرد باد را آن بادران 255
  • باز سوگندان بدادش کای کریم ** گیر فرزندان بیا بنگر نعیم
  • دست او بگرفت سه کرت بعهد ** کالله الله زو بیا بنمای جهد
  • بعد ده سال و بهر سالی چنین ** لابه‌ها و وعده‌های شکرین
  • کودکان خواجه گفتند ای پدر ** ماه و ابر و سایه هم دارد سفر
  • حقها بر وی تو ثابت کرده‌ای ** رنجها در کار او بس برده‌ای 260
  • او همی‌خواهد که بعضی حق آن ** وا گزارد چون شوی تو میهمان
  • بس وصیت کرد ما را او نهان ** که کشیدش سوی ده لابه‌کنان
  • گفت حقست این ولی ای سیبویه ** اتق من شر من احسنت الیه