English    Türkçe    فارسی   

3
259-283

  • کودکان خواجه گفتند ای پدر ** ماه و ابر و سایه هم دارد سفر
  • حقها بر وی تو ثابت کرده‌ای ** رنجها در کار او بس برده‌ای 260
  • او همی‌خواهد که بعضی حق آن ** وا گزارد چون شوی تو میهمان
  • بس وصیت کرد ما را او نهان ** که کشیدش سوی ده لابه‌کنان
  • گفت حقست این ولی ای سیبویه ** اتق من شر من احسنت الیه
  • دوستی تخم دم آخر بود ** ترسم از وحشت که آن فاسد شود
  • صحبتی باشد چو شمشیر قطوع ** همچو دی در بوستان و در زروع 265
  • صحبتی باشد چو فصل نوبهار ** زو عمارتها و دخل بی‌شمار
  • حزم آن باشد که ظن بد بری ** تا گریزی و شوی از بد بری
  • حزم س الظن گفتست آن رسول ** هر قدم را دام می‌دان ای فضول
  • روی صحرا هست هموار و فراخ ** هر قدم دامیست کم ران اوستاخ
  • آن بز کوهی دود که دام کو ** چون بتازد دامش افتد در گلو 270
  • آنک می‌گفتی که کو اینک ببین ** دشت می‌دیدی نمی‌دیدی کمین
  • بی کمین و دام و صیاد ای عیار ** دنبه کی باشد میان کشت‌زار
  • آنک گستاخ آمدند اندر زمین ** استخوان و کله‌هاشان را ببین
  • چون به گورستان روی ای مرتضا ** استخوانشان را بپرس از ما مضی
  • تا بظاهر بینی آن مستان کور ** چون فرو رفتند در چاه غرور 275
  • چشم اگر داری تو کورانه میا ** ور نداری چشم دست آور عصا
  • آن عصای حزم و استدلال را ** چون نداری دید می‌کن پیشوا
  • ور عصای حزم و استدلال نیست ** بی عصاکش بر سر هر ره مه‌ایست
  • گام زان سان نه که نابینا نهد ** تا که پا از چاه و از سگ وا رهد
  • لرز لرزان و بترس و احتیاط ** می‌نهد پا تا نیفتد در خباط 280
  • ای ز دودی جسته در ناری شده ** لقمه جسته لقمه‌ی ماری شده
  • قصه‌ی اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
  • تو نخواندی قصه‌ی اهل سبا ** یا بخواندی و ندیدی جز صدا
  • از صدا آن کوه خود آگاه نیست ** سوی معنی هوش که را راه نیست