English    Türkçe    فارسی   

3
2766-2790

  • پشه‌ی مرده هما را شد شریک ** چون نشاید زنده همراز ملیک
  • یا مگر مرده تراشیده‌ی شماست ** پشه‌ی زنده تراشیده‌ی خداست
  • عاشق خویشید و صنعت‌کرد خویش ** دم ماران را سر مارست کیش
  • نه در آن دم دولتی و نعمتی ** نه در آن سر راحتی و لذتی
  • گرد سر گردان بود آن دم مار ** لایق‌اند و درخورند آن هر دو یار 2770
  • آنچنان گوید حکیم غزنوی ** در الهی‌نامه گر خوش بشنوی
  • کم فضولی کن تو در حکم قدر ** درخور آمد شخص خر با گوش خر
  • شد مناسب عضوها و ابدانها ** شد مناسب وصفها با جانها
  • وصف هر جانی تناسب باشدش ** بی گمان با جان که حق بتراشدش
  • چون صفت با جان قرین کردست او ** پس مناسب دانش همچون چشم و رو 2775
  • شد مناسب وصفها در خوب و زشت ** شد مناسب حرفها که حق نبشت
  • دیده و دل هست بین اصبعین ** چون قلم در دست کاتب ای حسین
  • اصبع لطفست و قهر و در میان ** کلک دل با قبض و بسطی زین بنان
  • ای قلم بنگر گر اجلالیستی ** که میان اصبعین کیستی
  • جمله قصد و جنبشت زین اصبعست ** فرق تو بر چار راه مجمعست 2780
  • این حروف حالهات از نسخ اوست ** عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست
  • جز نیاز و جز تضرع راه نیست ** زین تقلب هر قلم آگاه نیست
  • این قلم داند ولی بر قدر خود ** قدر خود پیدا کند در نیک و بد
  • آنچ در خرگوش و پیل آویختند ** تا ازل را با حیل آمیختند
  • بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی
  • کی رسدتان این مثلها ساختن ** سوی آن درگاه پاک انداختن 2785
  • آن مثل آوردن آن حضرتست ** که بعلم سر و جهر او آیتست
  • تو چه دانی سر چیزی تا تو کل ** یا به زلفی یا به رخ آری مثل
  • موسیی آن را عصا دید و نبود ** اژدها بد سر او لب می‌گشود
  • چون چنان شاهی نداند سر چوب ** تو چه دانی سر این دام و حبوب
  • چون غلط شد چشم موسی در مثل ** چون کند موشی فضولی مدخل 2790