English    Türkçe    فارسی   

3
3117-3141

  • گفت زانک مصطفی دست و دهان ** بس بمالید اندرین دستارخوان
  • ای دل ترسنده از نار و عذاب ** با چنان دست و لبی کن اقتراب
  • چون جمادی را چنین تشریف داد ** جان عاشق را چه‌ها خواهد گشاد
  • مر کلوخ کعبه را چون قبله کرد ** خاک مردان باش ای جان در نبرد 3120
  • بعد از آن گفتند با آن خادمه ** تو نگویی حال خود با این همه
  • چون فکندی زود آن از گفت وی ** گیرم او بردست در اسرار پی
  • این‌چنین دستارخوان قیمتی ** چون فکندی اندر آتش ای ستی
  • گفت دارم بر کریمان اعتماد ** نیستم ز اکرام ایشان ناامید
  • میزری چه بود اگر او گویدم ** در رو اندر عین آتش بی ندم 3125
  • اندر افتم از کمال اعتماد ** از عباد الله دارم بس امید
  • سر در اندازم نه این دستارخوان ** ز اعتماد هر کریم رازدان
  • ای برادر خود برین اکسیر زن ** کم نباید صدق مرد از صدق زن
  • آن دل مردی که از زن کم بود ** آن دلی باشد که کم ز اشکم بود
  • قصه‌ی فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بی‌آبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
  • اندر آن وادی گروهی از عرب ** خشک شد از قحط بارانشان قرب 3130
  • در میان آن بیابان مانده ** کاروانی مرگ خود بر خوانده
  • ناگهانی آن مغیث هر دو کون ** مصطفی پیدا شد از ره بهر عون
  • دید آنجا کاروانی بس بزرگ ** بر تف ریگ و ره صعب و سترگ
  • اشترانشان را زبان آویخته ** خلق اندر ریگ هر سو ریخته
  • رحمش آمد گفت هین زوتر روید ** چند یاری سوی آن کثبان دوید 3135
  • گر سیاهی بر شتر مشک آورد ** سوی میر خود به زودی می‌برد
  • آن شتربان سیه را با شتر ** سوی من آرید با فرمان مر
  • سوی کثبان آمدند آن طالبان ** بعد یکساعت بدیدند آنچنان
  • بنده‌ای می‌شد سیه با اشتری ** راویه پر آب چون هدیه‌بری
  • پس بدو گفتند می‌خواند ترا ** این طرف فخر البشر خیر الوری 3140
  • گفت من نشناسم او را کیست او ** گفت او آن ماه‌روی قندخو