English    Türkçe    فارسی   

3
349-373

  • چون تو وردی ترک کردی در روش ** بر تو قبضی آید از رنج و تبش
  • آن ادب کردن بود یعنی مکن ** هیچ تحویلی از آن عهد کهن 350
  • پیش از آن کین قبض زنجیری شود ** این که دلگیریست پاگیری شود
  • رنج معقولت شود محسوس و فاش ** تا نگیری این اشارت را بلاش
  • در معاصی قبضها دلگیر شد ** قبضها بعد از اجل زنجیر شد
  • نعط من اعرض هنا عن ذکرنا ** عیشة ضنک و نجزی بالعمی
  • دزد چون مال کسان را می‌برد ** قبض و دلتنگی دلش را می‌خلد 355
  • او همی‌گوید عجب این قبض چیست ** قبض آن مظلوم کز شرت گریست
  • چون بدین قبض التفاتی کم کند ** باد اصرار آتشش را دم کند
  • قبض دل قبض عوان شد لاجرم ** گشت محسوس آن معانی زد علم
  • غصه‌ها زندان شدست و چارمیخ ** غصه بیخست و بروید شاخ بیخ
  • بیخ پنهان بود هم شد آشکار ** قبض و بسط اندرون بیخی شمار 360
  • چونک بیخ بد بود زودش بزن ** تا نروید زشت‌خاری در چمن
  • قبض دیدی چاره‌ی آن قبض کن ** زانک سرها جمله می‌روید ز بن
  • بسط دیدی بسط خود را آب ده ** چون بر آید میوه با اصحاب ده
  • باقی قصه‌ی اهل سبا
  • آن سبا ز اهل صبا بودند و خام ** کارشان کفران نعمت با کرام
  • باشد آن کفران نعمت در مثال ** که کنی با محسن خود تو جدال 365
  • که نمی‌باید مرا این نیکوی ** من برنجم زین چه رنجم می‌شوی
  • لطف کن این نیکوی را دور کن ** من نخواهم چشم زودم کور کن
  • پس سبا گفتند باعد بیننا ** شیننا خیر لنا خذ زیننا
  • ما نمی‌خواهیم این ایوان و باغ ** نه زنان خوب و نه امن و فراغ
  • شهرها نزدیک همدیگر بدست ** آن بیابانست خوش کانجا ددست 370
  • یطلب الانسان فی الصیف الشتا ** فاذا جاء الشتا انکر ذا
  • فهو لا یرضی بحال ابدا ** لا بضیق لا بعیش رغدا
  • قتل الانسان ما اکفره ** کلما نال هدی انکره