English    Türkçe    فارسی   

3
3524-3548

  • خود کی بیند مردم دیده‌ی ترا ** در جهان جز مردم دیده‌فزا
  • چون به غیر مردم دیده‌ش ندید ** پس به غیر او کی در رنگش رسید 3525
  • پس جز او جمله مقلد آمدند ** در صفات مردم دیده بلند
  • گفت جفتش الفراق ای خوش‌خصال ** گفت نه نه الوصالست الوصال
  • گفت جفت امشب غریبی می‌روی ** از تبار و خویش غایب می‌شوی
  • گفت نه نه بلک امشب جان من ** می‌رسد خود از غریبی در وطن
  • گفت رویت را کجا بینیم ما ** گفت اندر حلقه‌ی خاص خدا 3530
  • حلقه‌ی خاصش به تو پیوسته است ** گر نظر بالا کنی نه سوی پست
  • اندر آن حلقه ز رب العالمین ** نور می‌تابد چو در حلقه نگین
  • گفت ویران گشت این خانه دریغ ** گفت اندر مه نگر منگر به میغ
  • کرد ویران تا کند معمورتر ** قومم انبه بود و خانه مختصر
  • حکمت ویران شدن تن به مرگ
  • من چو آدم بودم اول حبس کرب ** پر شد اکنون نسل جانم شرق و غرب 3535
  • من گدا بودم درین خانه چو چاه ** شاه گشتم قصر باید بهر شاه
  • قصرها خود مر شهان را مانسست ** مرده را خانه و مکان گوری بسست
  • انبیا را تنگ آمد این جهان ** چون شهان رفتند اندر لامکان
  • مردگان را این جهان بنمود فر ** ظاهرش زفت و به معنی تنگ بر
  • گر نبودی تنگ این افغان ز چیست ** چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست 3540
  • در زمان خواب چون آزاد شد ** زان مکان بنگر که جان چون شاد شد
  • ظالم از ظلم طبیعت باز رست ** مرد زندانی ز فکر حبس جست
  • این زمین و آسمان بس فراخ ** سخت تنگ آمد به هنگام مناخ
  • جسم بند آمد فراخ وسخت تنگ ** خنده‌ی او گریه فخرش جمله ننگ
  • تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
  • همچو گرمابه که تفسیده بود ** تنگ آیی جانت پخسیده شود 3545
  • گرچه گرمابه عریضست و طویل ** زان تبش تنگ آیدت جان و کلیل
  • تا برون نایی بنگشاید دلت ** پس چه سود آمد فراخی منزلت
  • یا که کفش تنگ پوشی ای غوی ** در بیابان فراخی می‌روی