English    Türkçe    فارسی   

3
3651-3675

  • زانک ماهیات و سر سر آن ** پیش چشم کاملان باشد عیان
  • در وجود از سر حق و ذات او ** دورتر از فهم و استبصار کو
  • چونک آن مخفی نماند از محرمان ** ذات و وصفی چیست کان ماند نهان
  • عقل بحثی گوید این دورست و گو ** بی ز تاویل محالی کم شنو
  • قطب گوید مر ترا ای سست‌حال ** آنچ فوق حال تست آید محال 3655
  • واقعاتی که کنونت بر گشود ** نه که اول هم محالت می‌نمود
  • چون رهانیدت ز ده زندان کرم ** تیه را بر خود مکن حبس ستم
  • جمع و توفیق میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت و اختلاف جهت
  • نفی آن یک چیز و اثباتش رواست ** چون جهت شد مختلف نسبت دوتاست
  • ما رمیت اذ رمیت از نسبتست ** نفی و اثباتست و هر دو مثبتست
  • آن تو افکندی چو بر دست تو بود ** تو نه افکندی که قوت حق نمود 3660
  • زور آدم‌زاد را حدی بود ** مشت خاک اشکست لشکر کی شود
  • مشت مشت تست و افکندن ز ماست ** زین دو نسبت نفی و اثباتش رواست
  • یعرفون الانبیا اضدادهم ** مثل ما لا یشتبه اولادهم
  • همچو فرزندان خود دانندشان ** منکران با صد دلیل و صد نشان
  • لیک از رشک و حسد پنهان کنند ** خویشتن را بر ندانم می‌زنند 3665
  • پس چو یعرف گفت چون جای دگر ** گفت لایعرفهم غیری فذر
  • انهم تحت قبابی کامنون ** جز که یزدانشان نداند ز آزمون
  • هم بنسبت گیر این مفتوح را ** که بدانی و ندانی نوح را
  • مسله‌ی فنا و بقای درویش
  • گفت قایل در جهان درویش نیست ** ور بود درویش آن درویش نیست
  • هست از روی بقای ذات او ** نیست گشته وصف او در وصف هو 3670
  • چون زبانه‌ی شمع پیش آفتاب ** نیست باشد هست باشد در حساب
  • هست باشد ذات او تا تو اگر ** بر نهی پنبه بسوزد زان شرر
  • نیست باشد روشنی ندهد ترا ** کرده باشد آفتاب او را فنا
  • در دو صد من شهد یک اوقیه خل ** چون در افکندی و در وی گشت حل
  • نیست باشد طعم خل چون می‌چشی ** هست اوقیه فزون چون برکشی 3675