English    Türkçe    فارسی   

3
3715-3739

  • زهره نی مر زهره را تا دم زند ** عقل کلش چون ببیند کم زند 3715
  • من چگویم که مرا در دوخته‌ست ** دمگهم را دمگه او سوخته‌ست
  • دود آن نارم دلیلم من برو ** دور از آن شه باطل ما عبروا
  • خود نباشد آفتابی را دلیل ** جز که نور آفتاب مستطیل
  • سایه کی بود تا دلیل او بود ** این بستش کع ذلیل او بود
  • این جلالت در دلالت صادقست ** جمله ادراکات پس او سابقست 3720
  • جمله ادراکات بر خرهای لنگ ** او سوار باد پران چون خدنگ
  • گر گریزد کس نیابد گرد شه ** ور گریزند او بگیرد پیش ره
  • جمله ادراکات را آرام نی ** وقت میدانست وقت جام نی
  • آن یکی وهمی چو بازی می‌پرد ** وآن دگر چون تیر معبر می‌درد
  • وان دگر چون کشتی با بادبان ** وآن دگر اندر تراجع هر زمان 3725
  • چون شکاری می‌نمایدشان ز دور ** جمله حمله می‌فزایند آن طیور
  • چونک ناپیدا شود حیران شوند ** همچو جغدان سوی هر ویران شوند
  • منتظر چشمی به هم یک چشم باز ** تا که پیدا گردد آن صید به ناز
  • چون بماند دیر گویند از ملال ** صید بود آن خود عجب یا خود خیال
  • مصلحت آنست تا یک ساعتی ** قوتی گیرند و زور از راحتی 3730
  • گر نبودی شب همه خلقان ز آز ** خویشتن را سوختندی ز اهتزاز
  • از هوس وز حرص سود اندوختن ** هر کسی دادی بدن را سوختن
  • شب پدید آید چو گنج رحمتی ** تا رهند ازحرص خود یکساعتی
  • چونک قبضی آیدت ای راه‌رو ** آن صلاح تست آتش دل مشو
  • زآنک در خرجی در آن بسط و گشاد ** خرج را دخلی بباید زاعتداد 3735
  • گر هماره فصل تابستان بدی ** سوزش خورشید در بستان شدی
  • منبتش را سوختی از بیخ و بن ** که دگر تازه نگشتی آن کهن
  • گر ترش‌رویست آن دی مشفق است ** صیف خندانست اما محرقست
  • چونک قبض آید تو در وی بسط بین ** تازه باش و چین میفکن در جبین