English    Türkçe    فارسی   

3
3732-3756

  • از هوس وز حرص سود اندوختن ** هر کسی دادی بدن را سوختن
  • شب پدید آید چو گنج رحمتی ** تا رهند ازحرص خود یکساعتی
  • چونک قبضی آیدت ای راه‌رو ** آن صلاح تست آتش دل مشو
  • زآنک در خرجی در آن بسط و گشاد ** خرج را دخلی بباید زاعتداد 3735
  • گر هماره فصل تابستان بدی ** سوزش خورشید در بستان شدی
  • منبتش را سوختی از بیخ و بن ** که دگر تازه نگشتی آن کهن
  • گر ترش‌رویست آن دی مشفق است ** صیف خندانست اما محرقست
  • چونک قبض آید تو در وی بسط بین ** تازه باش و چین میفکن در جبین
  • کودکان خندان و دانایان ترش ** غم جگر را باشد و شادی ز شش 3740
  • چشم کودک همچو خر در آخرست ** چشم عاقل در حساب آخرست
  • او در آخر چرب می‌بیند علف ** وین ز قصاب آخرش بیند تلف
  • آن علف تلخست کین قصاب داد ** بهر لحم ما ترازویی نهاد
  • رو ز حکمت خور علف کان را خدا ** بی غرض دادست از محض عطا
  • فهم نان کردی نه حکمت ای رهی ** زانچ حق گفتت کلوا من رزقه 3745
  • رزق حق حکمت بود در مرتبت ** کان گلوگیرت نباشد عاقبت
  • این دهان بستی دهانی باز شد ** کو خورنده‌ی لقمه‌های راز شد
  • گر ز شیر دیو تن را وابری ** در فطام اوبسی نعمت خوردی
  • ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام ** از حکیم غزنوی بشنو تمام
  • در الهی‌نامه گوید شرح این ** آن حکیم غیب و فخرالعارفین 3750
  • غم خور و نان غم‌افزایان مخور ** زانک عاقل غم خورد کودک شکر
  • قند شادی میوه‌ی باغ غمست ** این فرح زخمست وآن غم مرهمست
  • غم چو بینی در کنارش کش به عشق ** از سر ربوه نظر کن در دمشق
  • عاقل از انگور می بیند همی ** عاشق از معدوم شی بیند همی
  • جنگ می‌کردند حمالان پریر ** تو مکش تا من کشم حملش چو شیر 3755
  • زانک زان رنجش همی‌دیدند سود ** حمل را هر یک ز دیگر می‌ربود