English    Türkçe    فارسی   

3
3818-3842

  • بر تو گر ده‌گون موکل آمدی ** عقل بایستی کز ایشان کم زدی
  • چون موکل نیست بر تو هیچ‌کس ** از چه بسته گشت بر تو پیش و پس
  • عشق پنهان کرده بود او را اسیر ** آن موکل را نمی‌دید آن نذیر 3820
  • هر موکل را موکل مختفیست ** ورنه او در بند سگ طبعی ز چیست
  • خشم شاه عشق بر جانش نشست ** بر عوانی و سیه‌روییش بست
  • می‌زند او را که هین او رابزن ** زان عوانان نهان افغان من
  • هرکه بینی در زیانی می‌رود ** گرچه تنها با عوانی می‌رود
  • گر ازو واقف بدی افغان زدی ** پیش آن سلطان سلطانان شدی 3825
  • ریختی بر سر به پیش شاه خاک ** تا امان دیدی ز دیو سهمناک
  • میر دیدی خویش را ای کم ز مور ** زان ندیدی آن موکل را تو کور
  • غره گشتی زین دروغین پر و بال ** پر و بالی کو کشد سوی وبال
  • پر سبک دارد ره بالا کند ** چون گل‌آلو شد گرانیها کند
  • لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
  • گفت ای ناصح خمش کن چند چند ** پند کم ده زانک بس سختست بند 3830
  • سخت‌تر شد بند من از پند تو ** عشق را نشناخت دانشمند تو
  • آن طرف که عشق می‌افزود درد ** بوحنیفه و شافعی درسی نکرد
  • تو مکن تهدید از کشتن که من ** تشنه‌ی زارم به خون خویشتن
  • عاشقان را هر زمانی مردنیست ** مردن عشاق خود یک نوع نیست
  • او دو صد جان دارد از جان هدی ** وآن دوصد را می‌کند هر دم فدی 3835
  • هر یکی جان را ستاند ده بها ** از نبی خوان عشرة امثالها
  • گر بریزد خون من آن دوست‌رو ** پای‌کوبان جان برافشانم برو
  • آزمودم مرگ من در زندگیست ** چون رهم زین زندگی پایندگیست
  • اقتلونی اقتلونی یا ثقات ** ان فی قتلی حیاتا فی حیات
  • یا منیر الخد یا روح البقا ** اجتذب روحی وجد لی باللقا 3840
  • لی حبیب حبه یشوی الحشا ** لو یشا یمشی علی عینی مشی
  • پارسی گو گرچه تازی خوشترست ** عشق را خود صد زبان دیگرست