English    Türkçe    فارسی   

3
3877-3901

  • شحنه‌ی صدر جهان بودی و راد ** معتمد بودی مهندس اوستاد
  • غدو کردی وز جزا بگریختی ** رسته بودی باز چون آویختی
  • از بلا بگریختی با صد حیل ** ابلهی آوردت اینجا یا اجل
  • ای که عقلت بر عطارد دق کند ** عقل و عاقل را قضا احمق کند 3880
  • نحس خرگوشی که باشد شیرجو ** زیرکی و عقل و چالاکیت کو
  • هست صد چندین فسونهای قضا ** گفت اذا جاء القضا ضاق الفضا
  • صد ره و مخلص بود از چپ و راست ** از قضا بسته شود کو اژدهاست
  • جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهدید کنندگان را
  • گفت من مستسقیم آبم کشد ** گرچه می‌دانم که هم آبم کشد
  • هیچ مستقسقی بنگریزد ز آب ** گر دو صد بارش کند مات و خراب 3885
  • گر بیاماسد مرا دست و شکم ** عشق آب از من نخواهد گشت کم
  • گویم آنگه که بپرسند از بطون ** کاشکی بحرم روان بودی درون
  • خیک اشکم گو بدر از موج آب ** گر بمیرم هست مرگم مستطاب
  • من بهر جایی که بینم آب جو ** رشکم آید بودمی من جای او
  • دست چون دف و شکم همچون دهل ** طبل عشق آب می‌کوبم چو گل 3890
  • گر بریزد خونم آن روح الامین ** جرعه جرعه خون خورم همچون زمین
  • چون زمین وچون جنین خون‌خواره‌ام ** تا که عاشق گشته‌ام این کاره‌ام
  • شب همی‌جوشم در آتش همچو دیگ ** روز تا شب خون خورم مانند ریگ
  • من پشیمانم که مکر انگیختم ** از مراد خشم او بگریختم
  • گو بران بر جان مستم خشم خویش ** عید قربان اوست و عاشق گاومیش 3895
  • گاو اگر خسپد وگر چیزی خورد ** بهر عید و ذبح او می‌پرورد
  • گاو موسی دان مرا جان داده‌ای ** جزو جزوم حشر هر آزاده‌ای
  • گاو موسی بود قربان گشته‌ای ** کمترین جزوش حیات کشته‌ای
  • برجهید آن کشته ز آسیبش ز جا ** در خطاب اضربوه بعضها
  • یا کرامی اذبحوا هذا البقر ** ان اردتم حشر ارواح النظر 3900
  • از جمادی مردم و نامی شدم ** وز نما مردم به حیوان برزدم