English    Türkçe    فارسی   

3
4048-4072

  • چونک حارث با سراقه گفت این ** از عتابش خشمگین شد آن لعین
  • دست خود خشمین ز دست او کشید ** چون ز گفت اوش درد دل رسید
  • سینه‌اش را کوفت شیطان و گریخت ** خون آن بیچارگان زین مکر ریخت 4050
  • چونک ویران کرد چندین عالم او ** پس بگفت این بری منکم
  • کوفت اندر سینه‌اش انداختش ** پس گریزان شد چو هیبت تاختش
  • نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌اند ** در دو صورت خویش را بنموده‌اند
  • چون فرشته و عقل کایشان یک بدند ** بهر حکمتهاش دو صورت شدند
  • دشمنی داری چنین در سر خویش ** مانع عقلست و خصم جان و کیش 4055
  • یکنفس حمله کند چون سوسمار ** پس بسوراخی گریزد در فرار
  • در دل او سوراخها دارد کنون ** سر ز هر سوراخ می‌آرد برون
  • نام پنهان گشتن دیو از نفوس ** واندر آن سوراخ رفتن شد خنوس
  • که خنوسش چون خنوس قنفذست ** چون سر قنفذ ورا آمد شذست
  • که خدا آن دیو را خناس خواند ** کو سر آن خارپشتک را بماند 4060
  • می نهان گردد سر آن خارپشت ** دم‌بدم از بیم صیاد درشت
  • تا چو فرصت یافت سر آرد برون ** زین چنین مکری شود مارش زبون
  • گرنه نفس از اندرون راهت زدی ** ره‌زنان را بر تو دستی کی بدی
  • زان عوان مقتضی که شهوتست ** دل اسیر حرص و آز و آفتست
  • زان عوان سر شدی دزد و تباه ** تا عوانان را به قهر تست راه 4065
  • در خبر بشنو تو این پند نکو ** بیم جنبیکم لکم اعدی عدو
  • طمطراق این عدو مشنو گریز ** کو چو ابلیسست در لج و ستیز
  • بر تو او از بهر دنیا و نبرد ** آن عذاب سرمدی را سهل کرد
  • چه عجب گر مرگ را آسان کند ** او ز سحر خویش صد چندان کند
  • سحر کاهی را به صنعت که کند ** باز کوهی را چو کاهی می‌تند 4070
  • زشتها را نغز گرداند به فن ** نغزها را زشت گرداند به ظن
  • کار سحر اینست کو دم می‌زند ** هر نفس قلب حقایق می‌کند