English    Türkçe    فارسی   

3
4174-4198

  • من خلیلم تو پسر پیش بچک ** سر بنه انی ارانی اذبحک
  • سر به پیش قهر نه دل بر قرار ** تا ببرم حلقت اسمعیل‌وار 4175
  • سر ببرم لیک این سر آن سریست ** کز بریده گشتن و مردن بریست
  • لیک مقصود ازل تسلیم تست ** ای مسلمان بایدت تسلیم جست
  • ای نخود می‌جوش اندر ابتلا ** تا نه هستی و نه خود ماند ترا
  • اندر آن بستان اگر خندیده‌ای ** تو گل بستان جان و دیده‌ای
  • گر جدا از باغ آب و گل شدی ** لقمه گشتی اندر احیا آمدی 4180
  • شو غذی و قوت و اندیشه‌ها ** شیر بودی شیر شو در بیشه‌ها
  • از صفاتش رسته‌ای والله نخست ** در صفاتش باز رو چالاک و چست
  • ز ابر و خورشید و ز گردون آمدی ** پس شدی اوصاف و گردون بر شدی
  • آمدی در صورت باران و تاب ** می‌روی اندر صفات مستطاب
  • جزو شید و ابر و انجمها بدی ** نفس و فعل و قول و فکرتها شدی 4185
  • هستی حیوان شد از مرگ نبات ** راست آمد اقتلونی یا ثقات
  • چون چنین بردیست ما را بعد مات ** راست آمد ان فی قتلی حیات
  • فعل و قول و صدق شد قوت ملک ** تا بدین معراج شد سوی فلک
  • آنچنان کان طعمه شد قوت بشر ** از جمادی بر شد و شد جانور
  • این سخن را ترجمه‌ی پهناوری ** گفته آید در مقام دیگری 4190
  • کاروان دایم ز گردون می‌رسد ** تا تجارت می‌کند وا می‌رود
  • پس برو شیرین و خوش با اختیار ** نه بتلخی و کراهت دزدوار
  • زان حدیث تلخ می‌گویم ترا ** تا ز تلخیها فرو شویم ترا
  • ز آب سرد انگور افسرده رهد ** سردی و افسردگی بیرون نهد
  • تو ز تلخی چونکه دل پر خون شوی ** پس ز تلخیها همه بیرون روی 4195
  • تمثیل صابر شدن مومن چون بر شر و خیر بلا واقف شود
  • سگ شکاری نیست او را طوق نیست ** خام و ناجوشیده جز بی‌ذوق نیست
  • گفت نخود چون چنینست ای ستی ** خوش بجوشم یاریم ده راستی
  • تو درین جوشش چو معمار منی ** کفچلیزم زن که بس خوش می‌زنی