English    Türkçe    فارسی   

3
510-534

  • غم یکی گنجیست و رنج تو چو کان ** لیک کی در گیرد این در کودکان 510
  • کودکان چون نام بازی بشنوند ** جمله با خر گور هم تگ می‌دوند
  • ای خران کور این سو دامهاست ** در کمین این سوی خون‌آشامهاست
  • تیرها پران کمان پنهان ز غیب ** بر جوانی می‌رسد صد تیر شیب
  • گام در صحرای دل باید نهاد ** زانک در صحرای گل نبود گشاد
  • ایمن آبادست دل ای دوستان ** چشمه‌ها و گلستان در گلستان 515
  • عج الی القلب و سر یا ساریه ** فیه اشجار و عین جاریه
  • ده مرو ده مرد را احمق کند ** عقل را بی نور و بی رونق کند
  • قول پیغامبر شنو ای مجتبی ** گور عقل آمد وطن در روستا
  • هر که را در رستا بود روزی و شام ** تا بماهی عقل او نبود تمام
  • تا بماهی احمقی با او بود ** از حشیش ده جز اینها چه درود 520
  • وانک ماهی باشد اندر روستا ** روزگاری باشدش جهل و عمی
  • ده چه باشد شیخ واصل ناشده ** دست در تقلید و حجت در زده
  • پیش شهر عقل کلی این حواس ** چون خران چشم‌بسته در خراس
  • این رها کن صورت افسانه گیر ** هل تو دردانه تو گندم‌دانه گیر
  • گر بدر ره نیست هین بر می‌ستان ** گر بدان ره نیستت این سو بران 525
  • ظاهرش گیر ار چه ظاهر کژ پرد ** عاقبت ظاهر سوی باطن برد
  • اول هر آدمی خود صورتست ** بعد از آن جان کو جمال سیرتست
  • اول هر میوه جز صورت کیست ** بعد از آن لذت که معنی ویست
  • اولا خرگاه سازند و خرند ** ترک را زان پس به مهمان آورند
  • صورتت خرگاه دان معنیت ترک ** معنیت ملاح دان صورت چو فلک 530
  • بهر حق این را رها کن یک نفس ** تا خر خواجه بجنباند جرس
  • رفتن خواجه و قومش به سوی ده
  • خواجه و بچگان جهازی ساختند ** بر ستوران جانب ده تاختند
  • شادمانه سوی صحرا راندند ** سافروا کی تغنموا بر خواندند
  • کز سفرها ماه کیخسرو شود ** بی سفرها ماه کی خسرو شود